ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سرای بی‌کسی: چه بر سر خانه صادق هدایت آمده است؟

ر. مرادی - خانه صادق هدایت رو به ویرانی گذاشته است. میراث فرهنگی یا نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد قدمی بردارد. خانه هدایت فقط یک نمونه است از ویرانگری‌های میراث فرهنگی به دلیل رویکردهای ایدئولوژیک. این نمونه را بررسی کردیم.

صادق هدایت از آن نویسندگانی است که حتی گذشت زمان نیز از کینه‌ی حکومت مذهبی به او نکاست. از اولین روزهای انقلاب کتاب‌های صادق هدایت از کتابخانه‌ها برچیده شد، (قبل از آن هم اوضاع کتاب‌های صادق هدایت چندان خوب نبود ولی نه تا این حد که کلاً ممنوع شود). هنوز هم وزارت ارشاد اسلامی اجازه تجدید چاپ آثار هدایت را نمی‌‌دهد و همچنان مانند ۴۰ سال گذشته علاقمندان به هدایت، آثار او را می‌توانند از راسته دستفروشان خیابان انقلاب تهیه کنند. ممنوعیت‌ کتاب‌های او البته مانع از این نیست که با نام و شهرت این نویسنده به اصطلاح پز ندهند. هر سال کتاب‌های فراوانی در نقد آثار او به چاپ می‌رسد. حتی جایزه صادق هدایت که با مدیریت برادرزاده او راه‌اندازی شده است، مانعی در پیش پای خود ندارد. فقط و فقط یک چیز نباید باشد: اصل آثار صادق هدایت و نیز نماندن اثری از خود او حتی اگر شده این اثر، رد پای او بر خانه‌ای قدیمی با معماری منحصر به‌فرد باشد.

بعدِ از بین بردن کتاب‌های صادق هدایت، (که البته این ممنوعیت فقط مانع انتشار رسمی کتاب‌های او شد)، کمر همت به نابودی خانه‌اش بسته‌اند. خانه صادق هدایت از دو جنبه دارای اهمیت است: اول ارزش ادبی- فرهنگی خانه‌ که متعلق به یکی از مهم‌ترین نویسندگان ماست و دیگر خود بنای خانه و معماری منحصر به فرد آن که ترکیبی است از معماری قاجاری و مدرن؛ (ارزش میراث فرهنگی/تاریخی).

در دیگر کشورها، خانه‌های نویسندگان و اهالی هنر را به همان شکلی که در زمان حیات نویسنده وجود داشته است حفظ می‌کنند و اصطلاحاً ان را خانه موزه می‌کنند تا دوستداران آثار آن نویسنده بتوانند از نزدیک مکانی را ببینند که خالق آن آثار زمانی را در آن سپری کرده، از چه اشیایی استفاده کرده است و در و دیوار خانه و حیاطش چگونه بوده است تا به رد پای الهامات او نزدیک شوند. این کار نه فقط برای دوستداران یک نویسنده یا هنرمند که برای محققان تاریخ ادبیات و هنر نیز ضرورت دارد. از این روست که خانه‌موزه‌های مشهوری در جهان همچون خانه کافکا، همینگوی، ویرجینیا وولف و بسیاری دیگر وجود دارد اما در اینجا خانه نویسندگانی همچون صادق هدایت را اول به بیمارستان می‌دهند، بعد آن را مهد کودک می‌کنند و خرس و گنجشک بر در و دیوارش نقش می‌زنند و بعد آن را تبدیل به دپوی زباله‌های بیمارستانی می‌کنند. اکنون خانه نویسنده بوف کور رو به ویرانی برده است.

معماری و موقعیت خانه هدایت

خانه صادق هدایت در خیابان سعدی، بالاتر از خیابان منوچهری، ضلع جنوب غربی بیمارستان امیر اعلم، خیابان هدایت (کوشک/شهید تقوی)، کنار خانه سفیر کبیر دانمارک واقع شده است. قبل از خاندان هدایت، این خانه متعلق به احمد مشیرالدوله بوده است و بعدتر پدربزرگ پدری هدایت، جعفر قلی نیرالملک، این خانه را از مشیرالدوله می‌خرد و با خرید زمین‌های پیرامون آن باغ بزرگی می‌سازد و برای هر یک از فرزندانش خانه‌ای بنا می‌کند. از منابع چنین استنباط می‌شود که این خانه توسط اعتضاد الملک، پدر او، با این شکل و ساختار بنا می‌شود؛ تلفیقی از معماری قاجار و معماری دوره پهلوی. در نشریه رودکی (شماره ۲۰) درباره این بنا آمده است:

این بنا با معماری درون‌گرا، و با سبک تلفیق (تلفیق معماری سنتی و معماری اروپایی آن زمان) که سبک رایج آن دوره در بناهای اشراف و بزرگان بوده است ساخته شده. پلان ساختمان به صورت درون‌گرا، ایرانی و کاملاً متقارن است اگرچه در آن نوآوری‌هایی مثل دالان ارتباطی زیربنا صورت گرفته است. پله‌ی دو طرفه ورودی به طبقه همکف در بخش شمالی، روی محور وسط ساختمان (که از میان حوض وسط حیاط و دالان ارتباطی نیز می‌گذرد) قرار دارد و به یک پاگرد ختم می‌شود. ارتباط با کلیه اتاق‌ها در این طبقه از طریق این پله و پاگرد میسر است که پله دوطرفه آن ایده‌یی کاملاً فرنگی است. در بخش شرقی و غربی نیز راه‌پله‌هایی متقارن که به ایوانی ختم می‌شوند اتاق‌های طبقه همکف را در بخش جنوبی بنا به حیاط این بخش متصل می‌سازند. نظام گردشی در بنا کاملاً سنتی و همه اتاق‌های آن به هم راه دارند که ایده‌یی کاملاً سنتی است.

این خانه که تا مدت‌ها خالی از سکنه شده بود، در سال‌های دهه ۱۳۵۰، توسط دفتر فرح پهلوی خریداری شد و اشیای شخصی صادق هدایت را از بازماندگان او جمع‌آوری کردند تا به موزه‌ای برای صادق هدایت تبدیل شود اما با انقلاب ۵۷ مواجه شد. رژیم جدید ملک را مصادره و در اختیار دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار داد. سپس با نام «مهد کودک صادقیه» به عنوان مهدکودک کارکنان بیمارستان تغییر کاربری داد. سرانجام در تاریخ ۲۶ آبان‌ ۱۳۸۷ با شماره ۲۴۹۱ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. ثبت ملی این خانه اما باعث حفظ و نگهداری آن نشد. در خانه هدایت که حالا در اختیار بیمارستان امیر اعلم قرار دارد،  به روی عموم بسته شده است. در سال‌های پیش، گاه و بیگاه که صداهایی از گوشه و کنار برمی‌خاست و نقدهایی به مدیریت بیمارستان در چگونگی نگهداری این خانه می‌شد، باعث انجام تغییراتی جزئی در آن شد. مثلاً خانه را از مهد کودک تبدیل به کتابخانه‌ی کارکنان بیمارستان کردند و اتاق‌های مختلف آن را تبدیل به اتاق‌های اداری بیمارستان یا محل استراحت پزشکان. تابلوهایی کاملاً بی‌ربط با خانه بر در و دیوار آن نصب شد مثل «پایگاه مقاومت بسیج» و... و حیاط آن را هم تبدیل به محل دپوی ضایعات بیمارستانی کردند که باز با مخالفت طرفداران میراث، سرانجام حیاط تخلیه و درختان خشکیده آن بریده شد. این نقدها به مدیریت بیمارستان باعث شد که رئیس بیمارستان در گفت‌وگو با خبرگزاری امنیتی فارس به نکته‌ای اشاره کند که احتمالاً این خبرنگار نمی‌خواست به یاد بیاورد. او یادآور می‌شود برای جلوگیری از تخریب خانه هدایت به دست تندروهای بعد از انقلاب است که بیمارستان آنجا را به مهد کودک تبدیل کرده بود:

 پس از انقلاب و از آنجا که عده‌ای قصد تخریب خانه صادق هدایت را داشتند رئیس وقت بیمارستان امیراعلم درب جانبی خانه را باز می‌کند و از این خانه به عنوان مهد کودک بیمارستان استفاده می‌شود.

(فارس/ آخرین وضعیت خانه صادق هدایت/استقبال مالک برای تبدیل خانه به موزه/ ۲۸/۱۰/۹۷)

بدین ترتیب او هم از نجات خانه از دست تخریب‌گران حرف می‌زند و هم به مالکیت خانه که متعلق به بیمارستان است اشاره می‌کند:

مدارکی در دفتر حقوقی دانشگاه علوم پژشکی تهران وجود دارد که نشان می‌دهد مالکیت خانه [متعلق به] بیمارستان امیراعلم است و در این اسناد عنوان شده است که چگونه این خانه در اختیار بیمارستان قرار گرفته است.

(همان)

البته وقتی از او درباره‌ی تخریب بخشی از خانه صادق هدایت به دست بیمارستان سؤال می‌شود که چرا بدون اطلاع میراث فرهنگی بوده است پاسخ می‌دهد:

در بحث تخریب هم این کار با هماهنگی شهرداری صورت گرفت و مکاتبات لازم با شهرداری منطقه ۱۲ انجام شد و این بنا در پهنه‌ای نبوده که تخریب آن نیاز به استعلام از میراث فرهنگی داشته باشد.» و بدین ترتیب مالکیت مطلق بیمارستان را بر خانه نشان می‌دهد؛ خانه‌ای که از اول هم نباید در اختیار بیمارستان قرار می‌گرفت و فقط نگرانی‌های طرفداران میراث و دوستداران صادق هدایت بوده است که برای نجات این خانه از تخریب سال‌های اول انقلاب به بیمارستان سپرده شد.

وای جغدی هم نمی‌آید به گوش

جهانگیر هدایت، برادرزاده صادق هدایت در گفت‌وگویی گفته است:

خانه حیاط کوچکی داشت که اتاق صادق هدایت آنجا بود اما بعد از انقلاب، شکل خانه را کاملاً به هم ریختند. در آن ایام در هر خانه‌ای که وارد می‌شدید یک هشتی بود که این هشتی به جاهای مختلفی مانند حیاط و باغچه راه داشت. در خانه هدایت، سمت چپ هشتی راهرویی بود که به آن حیاط کوچک می‌رفت و صادق هدایت از آنجا به اتاق خودش می‌رفت. صادق هدایت بیشتر در اتاق خودش بود حتی برای خوردن وعده‌های غذا هم به خانواده نمی‌پیوست. مادرش در آشپزخانه یک سینی مخصوص گیاهخواری آماده می‌کرد و به اتاق صادق هدایت می‌فرستاد.

 او اشاره می‌کند که خانه صادق هدایت محل رفت و آمد بسیاری از بزرگان آن دوره بوده است و با اینکه هدایت خود، تمایلات حزبی نداشت و هیچ‌گاه عضو حزب توده نبود اما چون دوستانش همچون عبدالحسین نوشین، بزرگ علوی و دیگران جایی برای برپایی جلساتشان نداشتند، صادق هدایت خانه‌اش را در اختیار آن‌ها قرار داد. در واقع خانه به لحاظ تاریخ سیاسی و رفت و آمدها و جلساتی که داشته نیز دارای اهمیت است. جهانگیر هدایت یادآور می‌شود:

 آقای اعتضادالملک در سال ۲۳، خانه‌ی خیابان کوشک را فروخت. بعد به خانه‌ای پشت دانشسرای عالی رفتند و نزدیک دو سال در آن خانه بودند برای اینکه زمینی در خیابان ثریا (سمیه) خریده بود و باید آن را می‌ساختند و تا زمان اتمام آن باید در خانه دیگری می‌مانند. اواخر سال ۲۵ به خانه سمیه رفتند و صادق هدایت تا آخر عمر در آنجا زندگی می‌کرد.

(بر سر میراث ۱۲۰ ساله صادق هدایت چه آمده است؟ / تجارت نیوز/ ۳۰ بهمن۱۴۰۱)

تلاش‌های جهانگیر هدایت که بنا به گفته‌ی خودش حدود بیست سال است با میراث فرهنگی مشغول مکاتبه و گفت‌وگوست تاکنون به جایی نرسیده است. او گله‌مند از تابلوهایی است که در اتاق صادق هدایت نصب کرده‌اند و کامپیوترهایی که در آن اتاق گذاشته‌اند، تا هیچ اثری از آنچه زمانی اتاق نویسنده‌ای بود که لااقل ۳۰ اثر خود را در آنجا نوشته است باقی نماند.

در سال‌های دهه ۱۳۵۰، که بنیاد پهلوی قصد تأسیس خانه موزه‌ای برای صادق هدایت داشت، اشیای شخصی نویسنده را از وارثان گرفت که بعد از انقلاب این اشیا به موزه رضا عباسی داده شد و هم‌اکنون با گذشت بیش از ۴۰ سال از آن زمان، این اشیا در انبار موزه رضا عباسی به شکلی اسفناک رو به نابودی است و مسئولان موزه نه این اشیا را به بازماندگان صادق هدایت پس می‌دهند و نه امکان بازدید عمومی را از آن فراهم می‌کنند و نه اینکه حتی پاسخ درستی به مراجعین می‌دهند که چرا این اشیا انبار شده است و شرایط نگهداری آن‌ها چگونه است؟ قرار بوده است در شهریور ۱۳۹۰ امکان بازدید از اشیای صادق هدایت فراهم شود اما در آخرین لحظه مخالفت کرده‌اند و این اشیا هم تاکنون سرنوشت همان خانه را داشته است. جهانگیر هدایت در گفت‌وگو با شرق، سیاهه‌ی این اشیا را نام برده است که در بین آن‌ها، گذشته از نامه‌ها، عکس‌ها، عینک صادق هدایت و... پرتره صادق هدایت اثر رضا کاظمی نیز که خود اثری ارزشمند است به چشم می‌خورد. او در نهایت دو درخواست را مطرح کرده است:

یا اشیا به نمایش عمومی درآید و در موزه نگهداری شود و یا آنها را به صاحبانشان که وراث صادق هدایت هستند بازگردانده شود.

(شرق/ تراژدی لوازم و وسایل باقیمانده از صادق هدایت/۲۲ اردیبهشت ۹۱)

با اعتراضات صورت گرفته در مورد وضعیت خانه صادق هدایت و ایجاد کارزاری در طی سال‌های گذشته، زباله‌های بیمارستانی را از حیاط خانه جمع‌آوری کرده‌اند و نقاشی‌های مهد کودک از در و دیوار طبله کرده عمارت هم پاک شده است اما همچنان مشکلات اصلی بر جای خود باقی است مثل نصب کولرهای گازی بر در و دیوار خانه تاریخی، نصب ادوات ورزشی مخصوص پارک‌ها در حیاط خانه که هرگونه شباهت به خانه نویسنده را از بین می‌برد. بر اساس گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) «وجود تابلوهای اداری مثل پایگاه مقاومت، تخریب غیر اصولی دیوار شرقی بنا و قرار دادن تانکر سوخت، و تلنبار گچ و سیمان مقابل در ورودی» از دیگر تحریف‌ها و افزوده‌های نامتجانس با این اثر است.

در سال ۱۳۹۳ طرفدران میراث درخواست کرده‌ بودند که این افزونه‌ها برداشته شوند، اما در این مدت وضع تغییر چندانی نکرده است و چه بسا بدتر هم شده است. یکی دیگر از درخواست‌های طرفداران میراث این است که  میراث فرهنگی این خانه را از بیمارستان خریداری کند تا بتواند به درستی از آن نگهداری کند و از دستبردها و تخریب‌های بعدی که ممکن است در اثر تغییر مالک هم ایجاد شود پیشگیری کند. تغییر کاربری خانه نویسنده حتی اگر این خانه تبدیل به کتابخانه دانشجویان پزَشکی هم شده باشد، دردی را درمان نمی‌کند. شاید اگر صادق هدایت خبر داشت خانه‌اش به بیمارستان تعلق خواهد گرفت، متوجه می‌شد اشاره‌ای که در نامه‌اش به شهید نورایی کرده است چگونه گریبان او را در بعد از مرگ هم می‌گیرد:

... و لیکن مطلب مضحک‌تر که شنیدم بدتر از دورۀ آن مادرقحبۀ بزرگ، دولت ارز برای کتاب نمی‌فروشد مگر برای کتاب‌های فنی و طبی. ازین به بعد باید مردمان محترم ممالک محروسه، همه technologie[حرفه و فن] و طب بخوانند. این دیگر خیلی بامزه است و در گمرک حق خروج کتاب‌های دیگر را نمی‌دهند به بهانۀ اینکه فاسدکنندۀ اخلاق هم‌میهنان عزیز است.

(نامه ۳۰/ ۲۰ خرداد ۱۳۲۷/ ۱۰ ژوئن ۱۹۴۸: از کتاب هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورایی، مقدمه و توضیحات ناصر پاکدامن/ کتاب چشم‌انداز/ پاریس/ بهار ۱۳۷۹/ چاپ دوم با تصحیحات و اضافات، زمستان ۱۳۷۹)

همان اندازه که در و دیوار خانه باید مرمت شود تا از تخریب بیشتر این بنای قدیمی جلوگیری شود، رد پای نویسنده باید در جای جای آن حفظ شود همان کاری که در مورد خانه کافکا در اتریش انجام شده است؛ نویسنده‌ای که هدایت هم به آن علاقه‌مند بود. موزه‌ی کافکا در برگیرنده اولین نسخ آثار، دست نوشته‌ها، عکس، خاطرات و طراحی‌های اوست که پس از مرگ او، گردآوری و در موزه به نمایش عموم گذاشته شده است. در تک تک اتاق‌های این موزه می‌توان ردپایی از حضور نویسنده را احساس کرد حتی آن مجسمه‌های متحرک ورودی هم که در حیاط کار گذاشته شده است، برگرفته از آثار او، تداعی‌کننده حضور خود کافکاست. در خانه هدایت کسی انتظار ندارد عکس یا ماکتی از توپ مرواری را ببیند یا نقش‌های جغد را در کنج‌های تاریک خانه اما دست‌کم انتظار می‌رود که خانه را به چیزی که قبلاً و هنگام حضور نویسنده بوده است نزدیک کنند. کتاب‌ها و دست‌نوشته‌هایش را آنجا قرار دهند و میز تحریرش را که در دست کتابخانه دانشکده علوم اجتماعی است و چوبش در اثر عدم رسیدگی طبله کرده است به خانه‌اش بازگردانند.

نویسندگان ایران و خانه‌هایشان

سرنوشت خانه‌های دیگر نویسندگان ایران نیز از این بهتر نیست. خانه پدری فروغ فرخزاد در بی‌خبری تخریب و به جای آن ساختمانی ۵ طبقه ساخته شد. خانه نیمایوشیج به شکلی معجزه‌آسا نجات یافت. خانه‌‌ی نویسندگانی همچون سیمین دانشور و جلال آل‌احمد که حکومت مشکلی با آن‌ها ندارد، سرانجام سر و سامان گرفت.

ولی خانه مهدی اخوان ثالث که آن هم تبدیل به خانه موزه شده است ماجرایی پیچیده‌تر دارد. گویا بعد از پیگیری فرزندان اخوان برای ثبت ملی و تبدیل آن به موزه، سرانجام شهرداری این خانه را می‌خرد اما در ترمیم آن اصول اولیه حفظ خانه را رعایت نمی‌کند تا جایی که زردشت اخوان اعلام کرد خانه‌ای که در حال بازسازی است هیچ ربطی به خانه اخوان ثالث شاعر نوگرای معروف ندارد. معمار بدسلیقه تغییراتی را به خانه داده بود که هیچ شباهتی با اصل بنا نداشت و مثلا پوشش آجر بهمنی دیوارهای حیاط را که برای جلوگیری از تخریب روی آن سیمان سیاه کشیده شده بود، با سنگ مرمر رگه‌دار قهوه‌ای پوشانده‌اند. ماجرای خانه اخوان آن‌قدر داغ شد که پسرش در پاسخ به بی‌تفاوتی مسئولان در چگونگی مرمت خانه، به آن‌ها گفته بود خانواده اخوان در افتتاح این خانه‌ موزه شرکت نخواهد کرد زیرا این خانه دیگر خانه‌ی پدر آن‌ها نیست. در حال حاضر خانه-موزه اخوان دایر است و معلوم نیست به چه روالی پیش رفته است و آیا به اصل بنا وفادار مانده‌اند یا نه.

تازه این‌ها معروف‌ترین‌ها هستند و از خانه‌های سایر نویسندگان کمترین اطلاعی در دست نیست. سرنوشت خانه هدایت شبیه خانه مشیرالدوله، (حسن پیرنیا مولف تاریخ ایران باستان)، است که لوکیشن فیلم دایی جان ناپلئون بود. این خانه نیز به مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی طب اسلامی و مکمل داده شده است. گویا ارتباطی غریب بین خانه‌های ادبا و نویسندگان با اطبای قدیم و جدید هست. گذشته از این شوخی با خانه‌های اهل فرهنگ، درآمدزایی از خانه‌ها هم چیزی نیست که مالکین خانه‌ها چه شهرداری باشد و چه بیمارستان امیر اعلم به‌راحتی از آن بگذرد. آفتاب یزد گزارش داده بود:

به نظر می‌رسد بیمارستان با اطلاع از علاقه مردم و گردشگران به این خانه، با بستن در به روی همه و باز کردن آن به روی تورهای خاص، با استفاده از بی‌خیالی سازمان میراث فرهنگی قصد درآمدزایی از خانه صادق هدایت را دارد.

(به منزل صادق هدایت اینجا مثل بوف کور است/ آفتاب یزد/ ۲۵/ ۱۱/۹۶)

خبرنگار آفتاب یزد در ادامه توضیح داده بود که وقتی برای ورود به خانه، به در بسته خورده‌اند به بیمارستان امیر اعلم مراجعه می‌کنند تا از طریق دری که بیمارستان از خانه به بیمارستان باز کرده بود به آنجا وارد شوند و به حراست بیمارستان مراجعه می‌کنند. حراست پاسخ می‌دهد که باید از دانشگاه محل تحصیلشان یا از روزنامه نامه‌ای به روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی ارسال کنند تا پس از بررسی اجازه ورود بدهند. بهانه آنها برای این‌کار همسایگی خانه سفیر کبیر دانمارک با خانه صادق هدایت است که مبادا حریم خصوصی خانه سفیر کبیر خدشه‌دار شود. جالب اینکه این خانه به روی تورهای خاص گردشگری در زمان‌هایی خاص باز بوده است و ارتباطی با خانه سفیر دانمارک ندارد.

به نظر می‌رسد باز شدن گاه به گاهی در خانه به روی تورهای گردشگری خاص، برای این است که تا حدودی خیال طرفداران میراث و اهالی ادبیات را راحت کند که خانه هنوز بیمارستان نشده است گرچه چیزی هم برای بازدید در آنجا وجود ندارد؛ نه خبری از اشیای صادق هدایت هست و نه حتی حیاط خانه به همان شکلی که بوده است مانده. با این همه حتی اگر به فکر مرمت و بازسازی خانه هم باشند بیمارستان امیر اعلم صلاحیت مرمت خانه را ندارد و این خانه باید زیر نظر سازمان میراث فرهنگی و با حفظ اصالت خانه انجام شود.  

جهانگیر هدایت که پیگیر خانه هدایت است در آخرین پست فیسبوکی خود در تاریخ ۲۲ ژانویه سال جاری، با انتشار عکسی از خود در اتاق صادق هدایت که بر دیوار آن تابلوهایی مثل «دفتر آموزش»، «معاون درمان» و... نصب بود از اوضاع فوق‌العاده اسفبار این خانه نوشت که از طرفی «میراث فرهنگی این خانه را جزء آثار ملی شناخته است و جلوی در آن به زبان‌های فارسی و انگلیسی لوحی نصب کرده و از طرف دیگر خانه را در اختیار بیمارستان دکتر امیر اعلم گذاشته که آن‌ها این خانه را ظاهراً کتابخانه ولی در واقع گونه‌ای حیاط خلوت و زباله‌دانی کرده‌اند. این یک نمونه از تکریم و نگهداری میراث فرهنگی مملکت است.»

او می‌گوید تابلوهای نصب شده بر دیوار اتاق صادق هدایت فقط جنبه صوری دارد و هیچ میز و دفتر دستکی برای انجام این امور که تابلوهایشان بر دیوار اتاق نصب شده است وجود ندارد؛ به نوعی برای نشان دادن پرمشغله بودن خانه است که کسی شاید جرأت نکند درخواست بدهد که خانه باید از بیمارستان ستانده شود چون لابد بیمارستان به آن نیاز دارد. حفظ ارزش معماری خانه به عنوان اثری میراث فرهنگی به کنار که گویا راحت‌تر می‌توان سر آن با آقایان کنار آمد، ولی اهانت به فرهنگ و ادب ایران چیزی نیست که به این راحتی از ذهن‌ها پاک شود. خانه نویسنده‌ی داستان‌های حاجی آقا، بوف کور، سه قطره خون، فرهنگ عامیانه مردم، ترانه‌های خیام و... چگونه می‌تواند تبدیل به اتاق معاونت پژوهشی یا آموزشی علوم پزشکی شود که از قضا کاری هم در آنجا ندارد؟ آیا جز این است که آن کتاب‌ها پشیزی برای آقایان ارزش ندارد و همان تابلوهای خالی در حد دکور را مهم‌تر از آن جلوه می‌دهد؟

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • خواننده

    شاید بتوان ادعا کرد که خود صادق هدایت در برخی از آثارش , چنین بلایا و آینده ای را پیشبینی کرده بوده است. برای مثال در داستان کوتاه "قضیه ی خر دجال" (۱۳۲۳), که برجسته ترین طنز مدرن در ادبیات ایران می باشد, در کشور "خر در چمن", که نقدی با طنزی بسیار تاریک و تلخ بر نظام پهلوی اول است, اتفاقات سورالسیتی و غیر مترقبه کم نیست. شوربختانه در نظام مقدس جمهوی اسلامی, میهن عزیز و گل و بلبل ما (در مقایسه با دوران پهلوی اول) فقط مقدار متنابه ای "خر در چمن" تر گشته است: مانند اسکان دادن یک مهد کودک در یک ساختمان تاریخی برای حفظ عمارت! نظام مقدس "خر در چمن" اسلامی, با چند صد هزار بزهای اخفش و "دوال‌پا"های ریشو! در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

  • مش قاسم

    بالام جان, دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ. خود من همین پارسال, پیارسال بود که خوندم, که این خانه ی دایی جان مظلوم, قراره که داغونش کنن با بتونن چند تا از این ساختمونهای خرکی و برج های بلند اونجا درست کنند. من که میدونم این همه اش توطئه های این اینگیلیسیهای بی ناموسه. اما حالا شما, ای هموطنان با غیرت, هنوز که این خونه ی قدیمی را از بین نبردن, بیایین کلی امضا جمع کنیم که دیگه اصلا به این خونه دس نزنن. خدا آخر و عاقبت همه ی ما را به خیر کنه.

  • مهدی

    هانری ماسه شرق شناس فرانسوی که صادق هدایت د رنامه هایش به نورایی د رجایی به او اشاره میکند که مشغول تحقیق روی فرهنگ و ادبیات ایران است، پس از مرگ هدایت نوشت: جهان یکی از بزرگترین نویسندگان خود را از دست داد. ولی ما خودمان هنوز چه با تنگ چشمی، و چه با عینک ایدئولوژیک هنوز آثار او را بدون اینکه کامل خوانده باشیم قبول نداریم. مردی بدون تعصب به سرزمین، بری از عضویت در احزاب و سازمانهایی که دید او را محدود میکردند و به تمام معنا آزادیخواه و البته ضد مذهب.