ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شعر در برابر فراموشی

«عجایب یاد» مجموعه‌ای از اشعار امیر حکیمی در نشر آسمانا تصویر شگفت‌آور بیم و امیدهایی‌ست که در بستر تاریخ مدفون شده‌اند: از چوبه‌های دار و تیرباران و نطع و خون تا انتحار و ترور با پنج‌لول روسی. اسفنذیار کوشه این کتاب را خوانده است.

دست می‌شویم از این ایمانکوچه می‌گیرم از این دیوارسنگ می‌افکنم از چاهدر چاه.آشنا بیگانهسبحه می‌پژمرد از انگشتدانه، دیوانه!

یداله رویایی، هفتاد سنگ قبر

یک جنبشی که در زمان ما رخ داده اگر ما داستان آن را ننویسیم دیگران چگونه خواهند نوشت؟...یکی از گرفتاری‌های ایرانیان‌ است که پیش آمدها را زود فراموش کنند و ما می‌بینیم دسته‌های انبوهی آن زمان‌های تیره‌ی گذشته را از یاد برده‌اند.

«عجایب یاد» مجموعه شعرهای امیر حکیمی با این جمله‌های احمد کسروی از کتاب تاریخ مشروطه آغاز می‌شود. شاعر، راوی بی‌روایتی از تاریخ است که تصویرهای چند برگ از تاریخ را مرور و حالا با فاصله‌یی صدساله آن‌ها را در قالب واژه‌هایی شاعرانه بازگویی کرده‌ است.

من آهوان این دشت‌ام
در کتیبه های باستان
در زیر این آسمان بی روزنِ خاکستری
پلاسیده
که از روشنای مهر خاموش گشته است…
چگونه خون دل خویشتن نیاشامم؟

از دید امیر حکیمی، سراینده‌ی عجایب یاد، هر ورق از این دفتر بازگویی رخ‌دادی فراموش شده از تاریخ صدساله‌ی اخیر است؛ البته با چاشنی عارفانه‌هایی از قرن چهارم، پنجم، ششم و هفتم.

این مجموعه تصویر شگفت‌آور بیم و امیدهایی‌ست که در بستر تاریخ، ولو صدساله، مدفون شده‌اند. حتا خوانندگان حرفه‌یی شعر هم ممکن است برخی رخ‌دادها را به یاد نیاورند. از چوبه‌های دار و تیرباران و نطع و خون تا انتحار و ترور با پنج‌لول روسی.

در بخش نخست این مجموعه شعر، با نام «عجایب یاد»، در کنار شعرها که ترجمان حال و مقال وقایع تاریخی‌ست، حاشیه‌نویسی‌های شاعر، نقش یادآوری تاریخ را دارد؛ کوششی که به نظر می‌رسد، تلاشی دیرسال و مطالعاتی عمیق در تاریخ صد و چندساله، مایه‌ی آن بوده‌است.

در این بخش رخدادهایی چون ترور ناصرالدین‌شاه به دست میرزا رضای کرمانی، دستور قتل میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، خبیرالملک در زیر درخت نسترن، کشته‌شدن صور اسرافیل، انتحار داور، خودکشی تقی رفعت، قتل متین‌السلطنه مدیر روزنامه‌ی عصر جدید، داستان کلنل محمد تقی پسیان و.... را امیر حکیمی دست‌مایه‌ی واژه‌پردازی شاعرانه‌ی خود و تصویرگری این رخ‌دادها در قالب جادوی شعر کرده‌ است تا به یادمان بیاورد وقایعی که امروز در سرزمین ایران می‌بینیم، در جغرافیا و تاریخی مشابه اتفاق افتاده‌اند و مایه‌ی شوربختی‌ست که به یادشان نمی‌آوریم. دست کم سه نفر در این کتاب از ناامیدی و به تنگ آمده از  روزگار سخت و تنگنای سیاسی خودکشی می‌کنند و چه بسیار دیگر که دست حاکمیت بر خونشان آغشته شده‌ است بر همین اساس است که شاعر نیز چون کاتب تاریخ می‌نگارد و می‌گرید:

روح‌القدس
در دفتر روزنامه
چشم به راه نشسته است و می‌نویسد:
» به نام اهریمن
که انسان را سخن بیاموخت.
و به نام انسان که وی را بیافرید؛ فریبا
" اما بر کودک، سماع حروف غالب بود"
قاضی شهید می‌گفت…

اشاره‌ی شاعر به کلام عین‌القضات است درباره‌ی واژه‌ی لیث به معنای شیر که گفته بود کودک تنها حرف را می‌بیند و کلمه را و نمی‌داند که لیث شیر است و در این شعر لفظ لیث و اسد را به روح‌القدس ( ملک‌المتکلمین) معادله می‌سازد. روزنامه‌نگاری که در نبردی تن‌به تن با نیروهای استبداد کشته شد.

نکته‌یی که درباره‌ی این بخش می‌توان گفت این است که شاعر قصد و قراری ندارد تا وقایع تاریخی را بازگویی یا بازنمایی کند بلکه به نظر می‌رسد که شعر او آیینه‌یی مبهم در برابر این رخ‌دادهای زنگار بسته است. آن‌چه در این آیینه می‌بینیم لزوما  بازآفرینی وقایع در قالب روایت نیست. شاید می‌باید گفت این نوع روایت روایتی احساس محور است نه برپایه‌ی تصویر. یعنی شاعر غرق در حادثه‌ی تاریخی، کلماتش را شکوفا کرده تا برگ‌هایی از این تاریخ را در بی‌روایتی روایت کنند.

حاشیه‌نویسی شاعر بر شعرها شگردی‌ست که به مخاطب کمک می‌کند تا در برقراری نوعی معادله میان شعر و پاورقی و کشف رمزهای شعر موفق‌تر عمل کند. همچنان‌که در بخش‌هایی دیگر از این مجموعه که این‌حاشیه‌ها به چشم نمی‌آیند، ربط و بسط شعرها کمی‌دشوار به نظر می‌آید.

اورنگ‌های سوخته

بخش دوم این مجموعه که «طبیعت بی‌جان» نام دارد به گفته‌ی حکیمی مجموعه‌یی از تابلوهای ایستاست که هریک تصویری جنبنده را قاب گرفته.

شعر «هفتواد» در این بخش یادآور داستانی از شاهنامه ‌است. داستان کرمی که هیولایی صنعتگر شد  و سرانجام به دست اردشیر کشته شد تا طومار هفتواد و پسران و دخترش بسته شود. در این شعر می‌خوانیم:

از پرچین بام‌ها
کفتران چاهی
به دسته‌های سوگوار پیوسته
سوگواران
دو اورنگ سوخته
به مهراب می‌برند
دیوبانوی نفط پری تاریک
پری روشن بازوی آفتاب…

 در این‌جا نیز همچنان همان معادله‌یی که پیش‌تر گفته شد برقرار است. در داستان هفتوادِ شاهنامه، کرمی که باعث شکوفاییِ اقتصادیِ خانواده‌ی هفتواد شده با وجود قدرت بی‌حد و حصرش باعث نابودی این خانواده می‌شود. همچنان‌که حکایت نفت برای مردمان سرزمین ایران این بدبختی دیرسال را پدید آورده ‌است. در سطرهای پایانی این شعر می‌خوانیم:

هفتواد - سیاه پیچیده دستاری
تنها در مهراب – چهار گوشه سیاه –
از شادی زوزه می‌کشد.

هلال آتشین

بخش سوم این مجموعه شعر «روزگار نفط» نام دارد و بخش چهارم عشق در «روزگار نفط». شاعر در این دو بخش به رخ‌دادهای سیاسی و تاریخی سال ۱۳۵۷ و پس از آن می‌پردازد و از پشت شیشه‌یی مات دست‌های خون‌آلودی را می‌بیند که به خون ایرانیان، جوانان، کودکان آلوده‌ است. او به طعنه از سردارانی سخن می‌گوید که از بامیان تا حلب از صنعا تا بیروت، در پی استواری هلال شیعی یا به تعبیر شاعر هلال آتشین‌اند تا از استخوان جوانان پشته بسازند.

در این دو بخش شاعر در روایتی کاریکاتوروار تصاویری از تقابل مردم با دیکتاتورها ارائه می‌دهد. تقابل شاعر با مقدسات، تقابل گارد جاویدان با شاه، تقابل مردم با "انفجار نور" و...

«۱۳۵۷»
ترانه های شادمانی بر لبان دیو اشتیاق
اختران بد فرجام را
در "انفجار نور" کجا می دیدند.
شبان که دسته دسته های شب کور
خوراك شان جوندگان فاضلاب
بر آسمان آبی مخمل خون می آویختند؛
انقلاب با بوئینگ هفت صد و چهل و هفت ایر فرانس
در مهرآباد فرود آمد.
انقلاب - نخست - به گورستان رفت و با مردگان شهر
هم نشست هم پیمان
انقلاب در مدرسه امام غائب جلوس اجلال کرد
تا بر بام آموزشگاه از تیرباران روشنان آسمانی
ما فریاد می زدیم: «جهان، عزیزِ ما نبوده است و نیست… »

وام‌داری اسطوره‌ها

 نگاه اسطوره‌یی امیر حکیمی به جهان شعر و به‌کارگیری برخی مولفه‌های اسطوره در این مجموعه شعر این مجموعه را خواندنی‌تر می‌کند.

محمد بن محمود همدانی عجایب‌نامه‌اش را با خوابی آغاز می‌کند که در جوانی‌دیده‌ است. او در خواب دیده:

"همه‌ی عالم را آب گرفته و من از کنار آن می‌گذشتم. قصری بر راهم نمایان شد و زنی از قصر بیرون آمد بر چارپایی نشسته و آینه‌یی در دست. آینه را به من داد و گفت: این دنیا به اژدرهایی ماند بسیارخوار، خلق را می‌خورد چندین هزار سال است و هنوز گرسنه‌ است.»"

امیر حکیمی نام کتاب خود را به تأسی از همدانی «عجایب یاد» نامیده است. شاید به این دلیل که آینه‌یی‌ست که در برابر تاریخ قرار گرفته و بخشی از این تاریخ را روایت می‌کند.

البته نویسنده‌ی عجایب‌نامه در قرن ششم هجری  از آینه‌ی دیگری هم یاد می‌کند سرمه‌دانی که اسکندر در گنج‌خانه‌یی پیدا کرد – گنج‌خانه‌یی که زمانی از آن کیخسرو بود. همه‌ی ثروتی را که در این گنج‌خانه بود به وزیرش بخشید و آن سرمه‌دان را برای خودش برداشت میلی از آن سرمه‌دان به چشم کشید و بینایی بی‌نظیری یافت چنانکه همه‌ی عالم در برابر چشمش پدیدار شد و گنجی نبود که نبیند و عالم بگرفت و از قاف تا قاف بگردید.»

ادای دین امیر حکیمی به عجایب‌نامه هم در گزینش نام کتابش دیده می‌شود هم در نگرش شعری‌اش بر وقایع.

عجایب آدمی
چه کسی آب را کشت؟ -دریا را کشته است.
چه کسی سنگ را کشت؟ -کوهستان را کشته است.
چه کسی آتش را کشت؟
چه کسی درختان را کشت؟
-پرنده مهاجر را کشته است
-پلنگ را کشته است
-پروانه را کشته است.
من آسمان را کشته‌ام
من ستارگان را کشته‌ام

تکرار نام فتحه که براساس شواهد تاریخی مرید باباطاهر بوده. از تاثیرپذیری شاعر از شخصیت این شیخ سده‌ی پنجم حکایت دارد و البته به نظر می‌آید عصیان ابلیس بر خداوند را هم در نظر داشته است. شیخ فتحه توجهی ویژه به  رابطه‌ی میان خدا و ابلیس دارد. از عین القضات نقل است:

از برکه -قدس الله روحه-شنیدم که فتحه گفتمی که ابلیس گفت:در عالم از من سیه گلیم تر فتحه بود و بس.

و البته فتحه سیه گلیمی ابلیس را در مرتبه اول به دلیل عدم اطاعت از معشوق در سجده به غیر می‌داند. در مرتبه دوم، این عمل -سجده نکردن به غیر- از برای شیطان، باعث رانده شدن او نشده بود؛ بلکه چون این عمل در عالم ملکوت اتفاق افتاده و موجودات را در آنجا اختیاری نیست. این عمل مشیت پروردگار بوده و از روز ازل برای شیطان نوشته شده بوده است. (برکه‌ی همدانی استاد امی عین‌القضات، نصرالله پورجوادی، فصل‌نامه معارف)

زبان‌پریشی

اگر چه در این‌گونه شعرها که بازنمای بخشی از واقعیت‌های تاریخی هستند، زبان شعر نسبت به باقی عناصر، اصالت کم‌رنگ‌تری می‌یابد اما چندگونگی زبان در خوانش یک‌جای شعرها مخاطب را در این زبان‌پریشی گیج می‌کند. به عبارتی دیگر در رویارویی با مجموعه شعر عجایب یاد که یادی از گذشته است، با یک‌دستی زبان روبه رو نیستیم. به نظر می‌رسد، شاکله‌ی مجموعه بر یک روند مشخص اما زبان شعرها در یک ساختار یکسان نیست. گاه ردپای شاعران حجم، از جمله یدالله ‌رویایی ( که مجموعه به او تقدیم شده) در آن دیده می‌شود، گاه زبان نادرپور و توللی، گاه نگاه آرکاییک شاملو بر زبان حاکم است و گاه سادگی شعرهای بیژن جلالی را دارد.

قراردادی میان نویسنده و مخاطب وجود ندارد مبنی بر استفاده از وزن نیمایی. اما وزن در برخی شعرها به قوت کاربرد دارد اما در میانه‌ی شعر شاعر به بی‌وزنی تمایل پیدا می‌کند.

بیشتر بخوانید

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.