ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شعر زمانه

سه شعر از حامد اینانلو  

شعرهای حامد اینانلو از زمره اشعاری‌ست که نیاز به تأمل و خوانش چندباره دارند. او با زبانی پرشور و تصاویری عمیق، خواننده را به دنیای درونی خود می‌برد و از او می‌خواهد که درگیر مفاهیمی مانند عشق، جنون، انقلاب و درد شود. او از شاعرانی‌ست که به راستی حرفی برای گفتن دارند.

۱

رگ باز کرده‌ای حالا
و از پاهای خسته‌ام به بالا‌تر سرک می‌کشی
به چپ‌تر به مغزتر به جنون‌تر
مجنون‌ترم می‌خواستی؟
غوطه‌ور در خون‌ترم؟

قلبم را چون کتاب‌های کم‌فروش یک شاعرِ متروک
ورق زده‌باشی و رفته باشی و غرقِ یک رمانِ پر فروش
بفروشم یک بار به قیمت جنونم
خونم را سر بکش
تو که چون الکل حالا
تلخ می‌رقصانی‌ام
می‌هراسانی‌ام به سکوت
می‌کشانی‌ام به سقوط
و چون دود سیگارم می‌پاشانی‌ام به هواخوری
طوری که قمار می‌کنم در محراب‌و
نماز می‌کنم در کشاکشِ کشاله‌ها و سستیِ بیضه‌ها
به عبارت دیگر بخوانم
حالا که رعایتِ جهان‌های دیگر را نخواهم کرد
به عبارت دیگر از دست رفته‌ام
از پاهایم استفاده‌ کن‌و پرواز کن

به یادآوریِ معادله برگردیم؟
به مکاشفه‌ی خونِ رفته از میان ران‌هات
که در تراکم هورمون‌های وحشی‌ات
چون گله‌ی گرگ‌های گرسنه پهلو می‌گیرندو
قلب می‌درندو
رها می‌کنندش که گویی؛
زکاتی‌ست به کفتارها

و چون که ماه درآمد، از مسافتِ بی‌حد عشق
با سوز و آه، زوزه می‌کشند

همین دیروز که داشتی سر و سینه‌ام را می‌گذاشتی کنار هم
برای معامله‌ای پر سود
همین دیروز که نمره‌ی شیشه‌های عینکم افزون شد
آبادان را سر برید
خدایی که در تهران هم‌زمان داشت
با هلهله برای بچه‌های ما نقشه می‌کشید
بگو حالا که رسیده‌ای به قنوت
تو، خدایی‌ات را از کجا شده‌ای
که این‌گونه پیراهنِ سرخت
بوی دود می‌دهد و گرمای آتش؟

دشتی را می‌چرخاندم سرِ انگشت
که تو پیدات شد
و بیچاره بچه‌های ما
و بیچاره‌ آبادان و تهران و رشت
و بیچاره رگ‌هام در این بلبشو
حالا که باید آماده شد
برای انقلاب‌های مکدر و زایشِ خداهای گوناگون

این شعر نهایتِ خاکسترِ من است
ادامه پیدا کند اگر
باد می‌آید و انقلاب می‌کند باز
و می‌دانی که بعدِ هر انقلابی
همه چیز فراموش خواهد شد
حالا که خدا شده‌ای
حالا که نرخِ تیز شدنِ چاقوهایت را
چند برابر محاسبه می‌کنی با ما

کلمه‌هایم را بگیر و نقطه را سرِ لب‌هام بگذار

به عبارت دیگر؛
از وخامتِ چشم‌هایم در جراحت‌های تکراری
از دست رفته‌ام
از پاهای خسته‌ام استفاده کن و پرواز کن

۲

ما پاک شده‌ایم
و تو از آن بالا
با آن گلوله‌ی شرمسار در سرت
هنوز پیدایی

تو را اشتباهی برده‌اند
تو باید می‌ماندی
که ما به خودمان
و خونِ رفته
به رگ‌های خیابان برگردد

ببخش؛
اگر چند شعارِ کوتاه بودیم
روی دیوار

۳

به نامِ آن دو حرفِ منتهی به باده‌ها
بگو از آن جهانِ مدعی
که مبتنی به نورِ مردمانِ توست

تو‌ای غزل‌واره‌ی متعلق به چشم‌های ما
تمیزدهنده‌ی نگاه‌های مرتکب به گناه
صافی کننده‌ی اشتباه در اشتباه در اشتباه
زلف بر باد بده

بگو که ابر نبوده‌و تو بوده‌ای
بالاتر حتا، خورشید
بگو که "تو" جا داده‌ای به ماه
در آمدن‌ات برای تکاملِ زمین
و حتا بالاتر از او
که نشسته‌و می‌آفریندت
میانِ جراحت‌و تازیانه هنوز
ظلم بر با بده

دهان باز کن‌و چشم‌هایت را
که در تقابل با ابرهای سیاه
تعادلِ جهانی را به‌هم زده بازگو کن
اگرچه زن، نبایدِ این جهانِ منتفی‌ست

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.