شعر زمانه
سه شعر از شهین راکی
اشعار شهین راکی در مجموعه حاضر نشاندهندهی نگاهی عمیق به زندگی و هستی است و خواننده را به تفکر و تأمل دعوت میکند. او توانایی بالایی در ایجاد ارتباط بین انسان، طبیعت و مفاهیم فلسفی دارد و این ویژگی، شعرهایش را متمایز و تأثیرگذار کرده است.
۱
حالا دیگر
به راستی رفته بودم
این را وقتی دانستم
که آن پرنده
که بوی پرواز میداد
با من نبود
دیگر
نیاز به هیچ ترحمی نبود
من شکل گرفته بودم
با آمیختگیهایم
با شبی که
ماه نداشت
در فضایی آرام
من بودم و حریمی که
حصار نداشت
وسعتی،
که دستهایم
تا آخر هر چه بود
به لمسیدنش میرسید
حالا دیگر
عطر رازقیها
در شیارهای تنم
به تطهیر گناهانی ناکرده
جریان داشت
دیگر،
هیچ گوری
اندازهی من نشد
و هر جا شبی صبح میشد
آغازین نیایش من بود .
۲
پانتومیم جهان
بیان پیچیدهای نیست
چون رقص دختری بر بام
اگر چشم بصیرت
قانون هستی را عیان بیند
بلوایی که
در نهان ریشه میکند
نه قصهی هفت پیکر است
نه دست از سری که درد میکند
برمیدارد
اشاره به
کثرت شبی که با ظلمت قرارش بود
طویل که میشود
مردمکها
به ترجمهاش
زبان میگشایند
مثل من
که هر نیمه شب
از خواب بر میخیزم و
ترا مینویسم
۳
مثل خواهرم
که به کوه رفت
و دستهایش علف شد
و پاهایش
از یال مادیان سرخ فام
سرشار بود
من نیز خویش را
همان گونه با حروف
عجین خواهم
مثل مادرم
که چشمانش را به افق داد
تا سکر دیدگان عاشقان گردد
و آن زن
که ساعد هایش را
به گندمزارها بخشید
و در شیارهای دشت
خونی سبز
به شریانهای زمین ریخت
و آنچنان
دور از خویش رفت
تا فاصله همان شود
که جلای خورشید
کار ساز آید
مثل پاهایی
که ایستاییشان
به وارستگی *کبوداران نشست
و ساقهایی
که زمین را کاوید
و از آن
اسبان ابلق پدران رویید
من نیز خویش را
همان گونه با حروف
عجین خواهم
تا به نیلی ترین رنگ
لقاح میان دریا و
آسمان عیان گردد
من نیز خود را
آنگونه ، عجین
با حروف خواهم
تا آنچه کار ساز آید
خنیای دستهای من باشد
*کبوداران ؛ اشاره به درخت های کبوده
نظرها
نظری وجود ندارد.