چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

خواست انجام مذاکره یا خواست پایان دادن به برنامه هسته‌ای؟

محمدرضا نیکفر ـ مبارزان درون کشور هر روز کنش لازمی را پیش می‌برند، اما پرسش‌انگیز است که چرا در مجموع نسبت به موضوع برنامه‌ی هسته‌ای و تحریم‌های پیوسته به آن، بی‌اعتنا هستند. بحث در باره‌ی اهمیت توجه به موضوع و مقایسه‌ی دو رویکرد.

دیدگاه

فقر و فلاکت در ایران فراگیر شده است. پیش‌بینی می‌شود که ۱۴۰۴ سالی باشد سخت‌تر از سال‌های پیش. بر شدت مشکلات افزوده می‌شود، از بیکاری و فقر گرفته تا بالا گرفتن بحران آب و برق و سوخت و آلودگی هوا که زندگی در زیر سلطه‌ی رژیم ولایی را پررنج‌تر می‌سازند.

یک عامل اصلی و مستقیم فلاکت فزاینده، فشار شدت‌گیرنده‌ی تحریم‌هاست که پیامد برنامه‌ی هسته‌ای است. نظم جهانی و منطقه‌ای برنامه‌ی هسته‌ای رژیم ایران را برنمی‌تابد، در حالی که رژیم گمان می‌برده با غنی‌سازی اورانیوم و تبدیل شدن به یک قدرت اتمی می‌تواند در چارچوب این نظم تضمینی برای بقای خویش بیابد.

نظم ناعادلانه‌ی جهانی برنامه‌ی هسته‌ای اسرائیل را تحمل کرده است. اشاره به این موضوع، توجیه‌گر سیاست رژیم ایران نیست. هر دو برنامه تبه‌کارانه‌اند و باید محکوم شوند. هر کدام تا سطح کاربست سلاح اتمی پیش روند، زندگی در کل منطقه را مختل می‌سازند و جان ساکنان هر دو کشور را نیز به خطر می‌اندازند. کارشان احمقانه است، اما تا حد تهدید کسی که عده‌ای را گروگان می‌گیرد و می‌گوید آماده است خود و گروگان‌ها را با یک انفجار به کام مرگ بفرستد، باید جدی گرفته شود.

برنامه‌ی هسته‌ای رژیم ولایی هنوز به مرحله‌ی تولید سلاح نرسیده است. اما به درستی تهدید به حساب می‌آید، تهدید به تولید بمب اتمی. پذیرفتنی نیست این همه اصرار بر غنی‌سازی اورانیوم و انباشت اورانیوم با عیار بالا. رژیم بر صلح‌آمیز بودن برنامه‌ی اتمی‌اش تأکید می‌کند، در حالی که در توجیه اصرار بر تداوم غنی‌سازی تا درجات بالا وامانده است. خود مقامات هم در توضیح این برنامه دیگر به بهانه‌های آغازین، از نیاز به اورانیوم غنی شده برای نیروگاه هسته‌ای تا تولید داروهای ویژه و کاوش‌ علمی، متوسل نمی‌شوند. اما حکومت ولایی با وجود توجیه‌ناپذیر بودن برنامه‌ی هسته‌ای، به آن ادامه می‌دهد. فشار تحریم‌ها به جامعه انتقال می‌یابد و بسی بر رنج و مرارت ناشی از ترکیب شریعت و بهره‌کشی سرمایه‌داری می‌افزاید.

آنچنان که بنیان‌گذار نظام ولایی گفته، حفظ نظام، «اوجب واجبات» است. انجام این سفارش، رژیم را به سوی برنامه‌ی هسته‌ای سوق داد. برنامه‌ی هسته‌ای به تدریج از یک پروژه‌ی جانبی به یک پروژه‌ی مرکزی تبدیل شد، آن هم بیشتر به خاطر آنکه گرد آن تشکیلات وسیعی شکل گرفت. پروژه به قلب دستگاه امنیتی منتقل شد. پیوسته به آن، کاسبی از تحریم رونق یافت. فرماندهان دستگاه امنیتی سکاندار اقتصاد کشور شدند. نمی‌خواهند از پروژه‌ی اتمی دست بردارند، چون خاموش کردن یا تعدیل تنش‌زدای آن با منافع طبقه‌ی حاکم دولتی در تضاد است.

با نظر به پیوند برنامه‌ی هسته‌ای با کاسبی از تحریم و امنیتی کردن صدور نفت، امور مربوط به درآمد ارزی، و کلاً فرماندهی نظامی اقتصاد کشور، خواست پایان دادن به این پروژه، رویارویی با طبقه‌‌ی حاکم است. این مبارزه می‌تواند با توضیح پیوند غنی‌سازی اورانیوم با غنی‌سازی طبقه‌ی دولتی، و در آن سو فقیرسازی مردم، به جلوه‌‌ی بارزی از یک وجه مهم مبارزه‌ی طبقاتی در ایران امروز تبدیل شود.

تئوری تغییر

نارضایتی عمومی از وضعیت عمیق است و در زندگی روزمره پُرجلوه است. هر روز در گوشه و کنار کشور تظاهراتی اعتراضی برپا می‌شود. در مکالمات روزمره، نُقل دهان مردم دشنام به حکومت و رأس آن است. ابراز نارضایتی‌ حلقه‌ای مرکزی پیدا نکرده است. بیان تنفر از کلیت رژیم، هنوز نمی‌تواند نقش این حلقه‌ی مرکزی را ایفا کند. آنچنان که تجربه‌ی انقلاب در ایران و تجربه‌ی کشورهای دیگر  نشان می‌دهد، خواست براندازی رژیم حاکم، گر چه از ابتدا ممکن است مطرح باشد، اما در مرحله‌ی نهاییِ برهم‌افزاییِ حرکت‌ها و نیروهاست که نقش حلقه‌ی مرکزی را می‌یابد. در وضعیت کنونی، تئوری تغییری که بتواند دگرگون‌کننده باشد و تسهیل‌کننده‌ی دگرگونی‌های بعدی، آنی است که هم در قبال مسئله‌ی مبرم کشور یعنی فقر و فلاکت و خطر جنگ چاره‌جو باشد، هم مستقیماً ضد سیستم باشد.[۱] آن تئوری می‌تواند چنین تقریری بیابد:

  • فلاکت، دامن‌گستر است.
  • عامل مستقیم و عمده‌ی گسترش فقر، تحریم اقتصادی کشور است.
  • باید کاری کرد که فشار تحریمی و همچنین خطر جنگ رفع شود.

در میان مخالفان، تنها سیاست بخش راست‌گرای "اپوزیسیون" با چنین تئوری‌ای ناسازگار است. تئوری تغییر راست‌گرایان چنین است:

  • فقر که گسترش یابد کارد به استخوان مردم می‌رسد.
  • حمله‌ی نظامی که درگیرد، رژیم ثبات خود را از دست می‌دهد.
  • مردم شورش می‌کنند و  کاخ سلطنتی را برای بازگشت رضا پهلوی آماده می‌سازند.

به همین سادگی! در این تئوری تغییر، مردم وسیله هستند. باید زجر بکشند و تقاص بیرون کردن شاه را پس بدهند.

فشار بر رژیم برای انجام مذاکره

تئوری تغییر چاره‌جو را از زاویه‌ی مردم‌گرایی چگونه می‌توان تکمیل کرد؟ یک راه این است که بر رژیم فشار آورد برای مذاکره:

  • باید کاری کرد که فشار تحریمی و همچنین خطر جنگ رفع شود.
  • به این منظور باید بر رژیم فشار آورد تا مذاکره کند.

مبارزان درون کشور هر روز کنش لازمی را پیش می‌برند، اما پرسش‌انگیز است که چرا در مجموع نسبت به موضوع برنامه‌ی هسته‌ای و تحریم‌های پیوسته به آن، بی‌اعتنا هستند، حتا در حد بلند کردن صدا برای فشار بر رژیم تا از مذاکره تن نزند. یک استثنا مصطفی تاجزاده است که از درون زندان اوین بیانیه‌ای درباره‌ی لزوم مذاکره صادر کرده و  در آن به انتقاد از «پیش‌فرض‌های اشتباه و استدلال‌های سست رهبر درباره تعامل با آمریکا» پرداخته است.[2]

اما خواست انجام مذاکره ریسک‌هایی دارد که باید در نظر گرفته شوند:

با صبر و انتظار همراه است، یعنی باید منتظر ماند و دید رژیم چه می‌کند و واکنش آمریکا چیست. اگر مذاکره پیش نرود یا کُند و کم‌نتیجه باشد، رژیم طبعاً مسئول آن را آمریکا معرفی می‌کند. در فضای صبر و انتظار نمی‌توان چندان کنش‌گری  پیشه کرد. دیپلماسی در جریان است و ممکن است خط غالب در جریان پیشبرد مطالبه‌ی مذاکره، دیپلماتیک شود، یعنی از ابتدا و تا پایان روالی اصلاح‌طلبانه بیابد. اگر مذاکره به نتیجه برسد، رژیم آن را به حساب کاردانی خود می‌گذارد، اگر به نتیجه نرسد، توجیه‌هایی همیشگی دارد برای آنکه طرف مقابل را مقصر بخواند.

مطالبه‌ی مذاکره در پایان برای جنبش مردمی بی‌دستاورد می‌ماند. اینکه مسئولیت تعلل در مذاکره یا بی‌‌حاصل شدنِ آن به خامنه‌ای برگردانده شود، چیز چندانی بر آگاهی و توانایی جنبشی ما نمی‌افزاید.

خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای

برگردیم دوباره به تئوری تغییر، این بار به این شکل:

  • فلاکت دامن‌گستر است،
  • یک عامل مستقیم عمده‌ی گسترش فقر، تحریم اقتصادی کشور است.
  • باید کاری کرد که فشار تحریمی و همچنین خطر جنگ رفع شود.
  • بهانه برای تحریم ایران برنامه‌‌ی هسته‌ای نظام ولایی است.
  • باید به این برنامه پایان داد.

خواست پایان دادن به این برنامه تنها برای گرفتن بهانه از دست قدرت‌های بزرگ برای وارد آوردنِ فشار تحریمی و نیز پایان دادن به مجموعه‌ای از سوءاستفاده‌ها از سوی چین و روسیه از موقعیت ضعیف کشور نیست. اصل این برنامه تبهکارانه است، زیرا:

  • هیچ یک از دلایل رسمی برای موجه جلوه دادن آن (تأمین انرژی، تحقیق علمی، تهیه‌ی داروهای ویژه...) پذیرفتنی نیستند.
  • این پروژه حکومتی نیز همخوان نیست با یک برنامه‌ی توسعه‌ی سنجیده و دموکراتیک کشوری که منابع نفت و گاز فراوان و امکان‌های وسیع به کارگیری انرژی باد و آفتاب و دریا دارد.
  • و افزون بر اینها: منبع فساد، فربه‌ شدن طبقه‌ی دولتی، گسترش دستگاه نظامی و رفتن مدیریت اقتصادی زیر مدیریت نظامی و امنیتی شده است.

خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای در مقایسه با خواست انجام مذاکره این امتیازهای بارز را دارد:

  • با اصل یک برنامه‌ی توجیه‌ناپذیر از زاویه‌ی منافع جامعه مخالف است.
  • هم چاره‌جو است و هم با یکی از ارکان دستگاه امنیتی و منبع چپاولگری طبقه‌ی حاکم درگیر می‌شود.

خواست مذاکره، از قضاوت درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای می‌پرهیزد و به جای موضع‌گیری در برابر رژیم، به صورت منفعلانه از در تقاضا از آن وارد می‌شود.

مخاطب اصلی خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای مردم است. امید برپا کردن کارزاری گرد آن، این است که مردم مستقیماً علیه سیاست غنی‌سازی اورانیوم که منجر به فقیرسازی آنان شده، به پا خیزند.

ریسک اصلی طرح این خواست در ناکامی آن در مرحله‌ی شروع کارزار است. از جایی و به شکلی باید کارزار در داخل شروع شود و پی آن گرفته شود. حساسیت رژیم نسبت به این موضوع بسیار بالاست. بدون غلو می‌توان گفت که اورانیوم مقام قدسی‌تری از ولی فقیه یافته و حمله به برنامه‌ی غنی‌سازی واکنشی کمتر از واکنش به خواست حذف ولایت فقیه و پایان دادن به نظام ولایی برنمی‌انگیزد. از همان ابتدا به برانگیختن احساسات ناسیونالیستی گرد شعار «حق مسلم هسته‌ای» هم رو می‌آورند.

این ریسک جدی است. خنثا کردن خطر، بسته به توان کنش‌گری و پیگیری کارزار دارد. در صورت ناکام ماندن آن در این مرحله، اصل مطالبه حقانیت خود را از دست نمی‌دهد.

پاسخ به یک انتقاد

طرح خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای  بازخوردهای مختلفی از میان مبارزان داخل کشور داشته است. یکی از مهمترین آنها تقریری این گونه یافته است:

«در میان منتقدان رژیم در باره‌ی درست بودن اصل برنامه‌ی هسته‌ای، همنظری وجود ندارد، در برابر، می‌تواند صفوف رژیم را متحدتر کند. چاره‌ی بدیل این است که با نظر به مسئله‌ی فقر فزاینده و پیوستگی آن به تحریم، تأکید را بر روی لزوم انجام مذاکره‌ با هدف رفع تحریم‌ها گذاشت. اختیار پیش‌برد مذاکره بر عهده‌ی رهبری رژیم است، پس با تأکید بر لزوم انجام مذاکره‌ی ثمربخش مسئولیت بر دوش خامنه‌ای گذاشته می‌شود و این امر جنبش مطالباتی را تقویت می‌کند و رژیم را در موقعیت دفاعی قرار می‌دهد.»

به دفاعی که از خواست مذاکره در این بازخورد شده است، در بالا پاسخ داده شد. به نکته‌ی ناهمنظری در میان منتقدان رژیم درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای می‌توان این پاسخ را داد:

ناهمنظری، واقعیتی جدی است. اما همین ناهمنظری از نوع دسته‌کشی و جبهه‌گیری برپایه‌ی حُسن ظن‌ها و سوء ظن‌های سطحی، و ناتوانی در عمق دادن به بحث‌ها و کشاندن آنها به سطح موضوع‌های برنامه‌ای است. اتفاقاً شاید به بهانه‌ی بحث درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای، اقبال رو کند و بتوان درباره‌ی یک برنامه‌ی توسعه‌ی سنجیده با نظر به موضوع‌هایی چون نیازهای کشور و الزام‌های صلح و همزیستی در یک منطقه‌ی خطرخیز گفت‌وگو کرد. اگر در جریان این بحث مقاومتی از موضع ناسیونالیسم اقتدارگرا صورت گیرد، ارزیابی از توان و نفوذ آن آموزنده است، چون نشان می‌دهد که اقتدارگرایان گرد چه برنامه‌هایی می‌توانند با هم متحد شوند.

این نکته که خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای در مقایسه با خواست انجام مذاکره صفوف رژیم را متحد می‌کند، درست است. اما باید دید، چه از دست می‌دهیم و چه به دست می‌آوریم. مثلاً حسن روحانی که مدافع اصولی مذاکره است[۳]، ممکن است از دست برود، اما به جای آن امکان گسترش آگاهی درباره‌ی برنامه‌ی توسعه‌ی دموکراتیک، حل مسئله‌ی انرژی، در نظر گرفتن مسائل زیست‌محیطی و حساسیت نسبت به امر صلح و اجتناب از مسابقه‌ی تسلیحاتی در منطقه به دست می‌آید.

اگر خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای را با خواست انجام همه‌پرسی درباره‌ی برنامه گره زنیم، می‌توانیم پاسخی حقوقی و دموکراتیک به همه‌ی مدافعان و مرددّان بدهیم. برنامه‌ی هسته‌ای به هست و نیست کشور مرتبط شده، پس درباره‌ی آن باید همه‌‌‌پرسی کرد. حتا قانون اساسی جمهوری اسلامی (اصل ۵۹)، انجام همه‌پرسی در چنین موردی را روا می‌داند.

در حاشیه، اما عطف توجه به نکته‌ای اساسی

خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای این استعداد را دارد که تبدیل شود به یک حلقه‌ی پیوند میان حرکت‌های مطالباتی گوناگون در میان مردم فقر زده و در رنج از مشکلات ناشی از بحران انرژی. توضیحی در حاشیه‌ی بحث، درباره‌ی لزوم پیدا کردن این حلقه‌ی پیوند:

اعتراض به وضعیت و رویارویی با نظام، اکنون در دو سطح صورت می‌گیرد: یا موضعی و مطالباتی است (مهمترین‌شان: اعتراض‌های زنان، اعتراض‌های معیشتی، اعتراض‌های متوجه نظام زندان‌ها و دستگاه امنیتی و قضایی) یا در سطح خواست تغییر نظام است. کنش‌گری‌هایی که به عنوان آگاه‌گری صورت می‌گیرند، معمولاً در این سطح درجا می‌زنند که: نگاه کنید رژیم چقدر بد است، بسیار بد است، بسیار بسیار بد است! واقعیت این است که این گونه فعالیت‌ها، یک عمر هم که ادامه یابند، ممکن است چیز چندانی را در وضعیت تغییر ندهند. اینها به «سیاست بزرگ»، یعنی آن چیزی که جامعه را بتواند به سمت رویارویی بزرگ ببرد، رهنمون نمی‌شوند.

حلقه‌ی غایب، آن حلقه‌ای است که بتواند مطالبات گوناگون را به هم پیوند زند، باعث برهم‌افزایی نیروهای اعتراضی شود و به «سیاست بزرگ» بینجامد. ممکن است خواست پایان دادن به برنامه‌ی هسته‌ای نتواند چنین نقشی ایفا کند. این در اصل مسئله که لزوم یافتن حلقه‌ی غایب است، تغییری نمی‌دهد.

پانویس‌ها:

[۱] درباره‌ی رویکرد چاره‌جو بودن و ضد سیستم بودن، بنگرید به این مقاله:

[۳]  درباره‌ی موضع او بنگرید به اینجا:

از همین نویسنده، در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بردیا

    برنامه ساخت بمب اتمی یک موضوع سرکاری است. از اوایل ده ۱۳۸۰ تاکنون ج.ا درپی ساخت بمب اتمی میباشد!!! چنین توانایی در ایران وجود ندارد و‌عملا ج.ا به دنبال آن نیست. نکته جالب اینکه هر از چندگاهی یک دفعه رژیم بوق در کرنا میکنند که حالا درصد تولید به ۶۰% رسانده ایم به دنبال آن کشورهای ذی نفع صدایشان را بلند میکنند: نه اجازه نمیدهیم! ترس در منطقه ایجاد کردن و فضا را برای کاسبی اروپایی ها و آمریکا فراهم کردن، بهانه به اسراییل دادن تا نسل کشی اش را به اتمام برساند، همگی نتیجه این جنجال های پوشالی است. ج.ا بهترین شریک آمریکا در خاورمیانه است. هرچقدر خاورمیانه ناامن باشد بهانه بیشتری به دست آمریکا میافتد تا حقوق بشرش و دمکراسی اش را اماله مردم خاورمیانه کند و سورسهای آن ها را غارت نماید.

  • ایراندوست

    یک ایران قوی در میان همسایگان مرتجع و منطقه پرآشوب ، یک هدف در راستای منافع ملی است. دانش هسته ایی در زمینه دفاعی برای یک ایرانی آزاد از یک رژیم منحوس مذهبی آدمکش یک استراتژی ملی است. شرایط برای یک کودتای ملی ـ میهنی فراهم است. اتحاد نامقدس مذهبیون رنگارنگ با چپ ساده لو در مقوله استقلال و منافع ملی، سپهر سیاسی ایران را آلوده به گزافه گویی ،انفعال و بی تحرکی کرده است. امروز ، حنای حقوق بشری اروپای دورو و حقه باز دزد رنگی ندارد و با نئو محافظه کاران ترامپیست در راستای تضاد منافع در سیاست‌جهانی و اقتصاد چپاولی به اختلاف افتاده‌اند. یک ایران ضعیف، وابسته ، پر اشتغاش و دنباله رو ، غرب را راضی و خشنود می‌کند. بقا رژیم توحش اسلامی یعنی استمرار سلطه غرب یهودی ـ مسیحی بر سرزمین ایران

  • ITEM'S - BOX.

    آب ، غذا ، واکسن ، لباس ، امکانات و تجهیزات ، اسلحه ، و ... !