ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ستم جنسیتی و فقر فرهنگی در یک جامعه استبدادزده

«با من بمان» نوشته آیوبامی ادبابو، نویسنده نیجریایی به ترجمه نسرین رمضانی

لیلا صلاحی - آیوبامی ادبابو، نویسنده نیجریایی در رمان تحسین شده «با من بمان» در تلاش است از مشکلات زناشویی به مشکلات اجتماعی و فرهنگی یک جامعه استبدادزده راه بیابد. آیا موفق است؟ نگاهی به این اثر که اکنون به فارسی هم ترجمه شده است.

تصویر مادر

«با من بمان» نوشته آیوبامی ادبابو، نویسنده نیجریایی (به فارسی به ترجمه نسرین رمضانی، نشر مهری) با بازگشت یجیده (یکی از دو شخصیت اصلی اثر) آغاز می‌شود به: «خانه‌ای که در ایفه انتظارم را می‌کشد، درست بیرون دانشگاهی که من و تو بار اول همدیگر را دیدیم.» چرا؟ تمام رمان پاسخی است به همین سؤال. خبر کشتار سه سپاهی برنامۀ خدمات ملی جوانان[۱] در آداماوا، چهارصد کیلومتر دور از ایفه، دلیل دیگری است که یجیده دعوت شوهرش را برای شرکت در مراسم خاکسپاری پدرش قبول کند. ابتدای رمان با این تعلیق مواجه می‌شویم که چرا یجیده به خود زحمت داده صدها کیلومتر از کسی که هنوز شوهر اوست دور شود؟ سلسلۀ تعلیق‌ها در طول رمان ادامه دارد. تعلیق یک سوم ابتدای رمان: آیا یجیده باردار می‌شود؟ او که قرار است تصویر مادری باشد، موفق می‌شود انتظارات خانوادۀ سنتی شوهر را برآورده کند؟ تعلیق اواسط رمان: پدر فرزندانش کیست؟ اواخر رمان: چرا یجیده از شوهرش باردار نمی‌شود؟ پایان رمان: خانواده دوباره به هم می‌پیوندد؟ نویسنده با تمهید دو راوی، یجیده- آکین، تلاش می‌کند به دنیاهای هر دو شخصیت سرک بکشد. یجیده نسخۀ خودش را از زندگی زناشویی دارد، آکین هم نسخه‌ای دیگر. در نسخۀ یجیده، هوو و مادرشوهر و زنانی که به آرایشگاهش سرمی‌زنند، برادرشوهری که از نظر جنسی لاابالی است به این کار می‌آیند که خانوادۀ پدری یجیدۀ بی‌مادر را تکمیل کنند؛ خانواده‌ای با زن‌پدرهای متعدد که به یجیده یادآوری می‌کنند جایی در آن خانه ندارد. تنها جایی که یجیدۀ کودک و نوجوان در خانه‌ای پر از نامادری دارد، دنیای قصه‌های شبانه است. یجیده حتی به این دنیای قصه‌های نامادری‌ها هم دزدکی سرک می‌کشد. هر شب پشت در اتاقی که یکی از نامادری‌ها برای فرزند خودش قصه می‌گوید گوش می‌ایستد و قصه‌ای را که می‌پسندد انتخاب می‌کند. قصه، سرزمین قصه، سرزمین مادری است. یجیده همان‌قدر بی‌قصه‌گوست که بی‌مادر است، همان‌قدر بی‌مادر است که بی‌قصه‌گوست. زمانی هم که دل از فرزند سوم می‌کند، از مهم‌ترین نمودهایش همین است: حاضر نیست برای روتیمی قصه بگوید. حاضر نیست مادرش باشد، چون می‌ترسد روتیمی را از دست بدهد. می‌ترسد بی‌فرزند باشد. بی‌فرزندی یجیده در دایره‌ای بدیمن قرار است بی‌مادری یجیده را تکمیل کند؟ آیوبامی تا پایان رمان پاسخ به این سؤال را معلق نگاه می‌دارد.

نامگذاری

زبان ساده و جملات کوتاه «با من بمان»، با وجود عناصر فرهنگی ناآشنا که آیوبامی وارد کارش کرده است،[۲] خواندن این رمان را به تجربه‌ای سرخوشانه مبدل می‌کند. با اینکه به قول نویسنده فضای تاریکی در کل رمان حکمفرماست، اما آیوبامی توانسته با شوخ‌طبعی، به‌خصوص شوخ‌طبعی مشتریان زن که پهلو به رکیک‌گویی می‌زند، سایه‌روشنی به گوشه‌گوشۀ مناسبات سنتی بزند:

«خاله سادیا در آینه لبخند زد.

-صبر کن ممه‌هاش لیموهای شیرین بشن و همۀ مردایی که می‌بیننش شق کنن. تا چشم به هم بزنی حامله شده. بعد می‌فهمی چی می‌گم.
اییا بولو روی خاله سادیا خم شد و صدایش را بالا برد:

-خدا به دور. دختر من نه. دختر من مدرسه می‌ره.
من نگاه خاله سادیا کردم، منتظر که معذرت بخواهد یا حرفی بزند که اییا بولو را آرام کند. چیزی نگفت. بالاخره من به حرف آمدم:

-خاله، هیچی جلودار درس خوندن دخترای خوشگل نیست.
دست نوازش بر پشت اییا بولو کشیدم….

-حرف من اینه که اون چیز قرص شیرینه. آبی؟ اگه شیرین نبود، حتی تو که مادرشی اونو به دنیا نمی‌آوردی.
خاله سادیا روی صندلی‌اش برگشته بود و به اییا بولو لبخند می‌زد. محض عذرخواهی همین از دستش برمی‌آمد.
اییا بولو سرش را به چپ و راست تکان داد.

-دختر من یکی قراره دکتر بشه. بعدش می‌تونه حال همۀ‌ اون چیزای قرصو ببره.

-پس قبل اینکه سربازای قرص بهش برسن دکتر می‌شه. انگاری اگه اول اونا نصیبش بشن و بعد دکتر بشه دنیا به آخر می‌رسه!
خاله سادیا خندید و دست روی دست اییا بولو زد:

-به هر حال، خداروشکر کسی‌رو نمی‌کشه.
اییا بولو با خندۀ او همراهی کرد.

-اگه می‌کشت که بعضی از ماها می‌مردیم. خداروشکر دستۀ هاون اونو نمی‌کشه. اگه می‌کشت، چطور یام سابیده می‌خوردیم؟

-اما خدا بزرگه. اییا بولو می‌دونی که وقتی می‌خوابه و نرمه می‌شه الکی بهش بی‌احترامی کرد. اما وقتی این طوری بلند می‌شه؟
خاله سادیا بلند شد و خبردار ایستاد.

-به این سفتی؟ فقط دلم می‌خواد خداروشکر کنم که اونو این شکلی ساخته.
اییا بولو کف زد.

-همۀ عزت و احترامش به همین سفتی‌شه…»

این سطرها علاوه بر آنکه شاهدی بر دنیای سرخوش زنانه دور از گوش مردان (و زنان) است، در نیمه‌های رمان دسیسۀ و زمینۀ طرح مشکل اصلی آکین را می‌چیند. مشکلی که آیوبامی به بهانۀ تعلیق تا پایان رمان پوشیده نگه می‌دارد. با اینکه آکین، شوهر یجیده، سهمی در روایت رمان دارد، اما به نظر می‌رسد صدای یجیده در سراسر رمان بلندتر پیچیده است، حتی بلندتر از سایر زنان که گویا نویسنده به زنانگی آنها اعتبار کمتری می‌دهد (فونمی-هوو، مومی- مادرشوهر، نامادری‌ها). شاید فقط اییابولو خوش‌قلب از این قاعدۀ سرسختانۀ نویسنده مستثنی است.

 از طرف دیگر، زبان ساده و جملات کوتاه لحنی اگزوتیک به دو راوی رمان داده است. تا جایی که شاید خواننده وسوسه شود رمزوراز برخی خطاب‌ها (مومی: ، آبی، اییا) و حتی نام شخصیت‌ها را کشف کند.[۳] جالب اینکه در زبان یوروبا، یجیده، شخصیت اصلی رمان، به معنای تصویر مادر است. بعید نیست آیوبامی این نام را عمداً انتخاب کرده باشد چرا که این سلسله معانی اسامی ادامه دارد.

گویی آیوبامی اسامی شخصیت‌هایش را با همان دقتی انتخاب کرده است که اسامی فرزندان یجیده در رمان: اولامید یعنی آورندۀ کامیابی؛ سزان یعنی انتقام خدایی؛ روتیمی: با من بمان! با همین اسامی و معانی می‌توان کل رمان را تعریف کرد: زنی که تصویر مادرانگی است بعد از تحمل مشقاتی گاه حتی طنزآمیز (همچون صعود به قلۀ کوه تا نزد پیامبری که ادعای شفای نازایی را دارد) به کامیابی (اولامید) می‌رسد، اما به دلیل گناهی که مرتکب شده انتقام خدایی (سزان) شامل حالش می‌شود و بعد از اینکه تقاص بدی‌هایش را پس می‌دهد، به روتیمی می‌رسد، به فرزندی که قرار است با او بماند. نقش پررنگ قصه و دستکاری قصه به تناسب ذوق و حال قصه‌گو در این رمان علاوه بر معرفی افسانه‌ها و اسطوره‌های آفریقایی، بازنمود تأثیر قصه‌ها در فرزندپروری است. همان‌طور که گفتیم یجیدۀ بی‌مادر قصه‌گو ندارد. از طرفی، نهایت مادرانگی یجیده اهمیتی است که او به قصه‌گویی برای اولامید می‌دهد. همان‌طور که از پستان‌هایش به او شیر می‌خوراند، از جان و خرد زنانه‌اش نیز او را سیراب می‌کند.

استبداد و اختگی

رمان با من بمان راوی فضای دیکتاتوری دهۀ هشتاد نیجریه نیز هست. با اشاراتی پراکنده از آغاز رمان که در فصل باج‌گیری دزدها و همدستی دزد و‌ پلیس حکومت کودتایی به اوج می‌رسد و در پایان رمان که تداوم استبداد انتخابات را ملغی می‌کند. اما این دو فضای شخصی و اجتماعی، جز در همان فصل باج‌گیری، دخل و ربطی به هم ندارند. نویسنده از پس درامتیزه کردن این مهم برنیامده است: تداوم ستم جنسیتی، فقر فرهنگی، توسل به خرافات تا حدی که قهرمان کتاب به توهم حاملگی بیفتد، سوءاستفادۀ معشوق از ناآگاهی جنسی، ستم مضاعف بر زنان طبقات پایین‌تر نتیجۀ بلافصل استبداد است که رأی مردم را به رسمیت نمی‌شناسد، برای حفظ قدرت حتی دست آدم‌دزد و باج‌گیر را در دست پلیس می‌گذارد. با وجود این، خواه‌ناخواه استعاره‌ای برقرار شده است بین اختگی آکین و فضای استبدادی: تلاش‌های آکین برای رفع مشکلی که در پایان رمان به آن پی می‌بریم بی‌نتیجه می‌ماند؛ همان‌طور که با وجود برگزاری انتخابات، دموکراسی زاده نمی‌شود و انتخابات عقیم می‌ماند.

[۱]. از سال ۱۹۷۳، دولت نیجریه فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها و بعدها دانشکده‌های صنعتی را ملزم ساخته است که یک سال در این برنامه خدمت کنند. این برنامه برای بازسازی نیجریه بعد از جنگ داخلی طراحی شده است.

[۲]. علاوه بر آداب و رسوم این بخش از آفریقای غربی، نویسنده هوشمندانه خطاب‌های صمیمانه به مادر، فرزند، زنان مسن‌تر، همسر و... را در متن انگلیسی حفظ کرده است. معلوم می‌شود آیوبامی خوب می‌داند همین عناصر فرهنگی است که به کارش رنگ‌وبویی بومی می‌دهد.

[۳]. معمولاً کلماتی را که از فرهنگی بومی در متن روایت انگلیسی وارد شده‌اند به صورت فهرست واژگان بومی در انتهای کتاب توضیح می‌دهند. شاید نویسنده به این خاطر از چنین قاعده‌ای سر باز زده است که خواننده به جای برخورد فرهنگ‌لغت‌وار، کم‌کم با بار آوایی و عاطفی کلمات از فحوای جملات به معنای (کمابیش نزدیک) آنها پی ببرد. هرچند این کار گاهی فهم مناسبات را تا صفحه‌ها به تأخیر می‌اندازد.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.