پیامد انکار خبرهای نگرانکننده درباره برآمدن راست افراطی در اروپا
رمان «آواز پیامبر» و مسأله انکار و پیامدهایش
لیلا صلاحی - «آواز پیامبر» نوشتۀ پل لینچ مانیفستی است ادبی برای همدلی با ساکنان جنوب جهان و رمانیست هشداردهنده و فراموشنشدنی که باید به دست تمام سیاستگذاران رساند. این رمان برنده جایز بوکر ادبی در سال ۲۰۲۳ شد.
پل لینچ، نویسنده ایرلندی، یکشنبه ۲۶ نوامبر/ ۵ آذر برای رمان «آواز پیامبر» جایزه بوکر در سال ۲۰۲۳ را به دست آورد. نویسنده در این رمان ایرلند را به شکل «ویرانشهری» نشان میدهد که در آیندهای نه چندان دور دچار استبداد شده است.
سال گذشته شهان کاروناتیلاکا، نویسنده سریلانکایی برای رمان «هفت ماه مالی المیدا» برنده جایزه معتبر بوکر شده بود و او بود که یکشنبه گذشته جایزه بوکر در سال جاری را به همکارش پل لینچ تقدیم کرد. لینچ گفت «آواز پیامبر» را تحت تأثیر جنگ سوریه و بحران پناهجویی در جهان نوشته است.
به گفته لینچ مبنای این کتاب بر فترت نظامهای دموکراتیک در جهان از ده سال پیش تاکنون قرار دارد.
او در گفتوگویی که یک روز بعد از دریافت بوکر با بی بی سی جهانی انجام داد گفت «آواز پیامبر» بیش از آنکه یک رمان سیاسی باشد، اثریست درباره مرگ و زندگی و همینطور عزا. بر همین اساس مسأله «عزا» را میتوان با توجه به وضعیت کنونی جهان درک کرد. او گفت:
بسیارانی که وضعیت کلی جهان را نظاره میکنند معتقدند که ما در حال سقوط و انحلال هستیم. در این کتاب من تلاش کردم نشان دهم که اگر دست روی دست بگذاریم، نتیجهاش چه میشود.
❗️ این یادداشت میتواند داستان رمان را فاش کند.
لینچ در این رمان جامعهای را تخیل میکند که تحت کنترل فاشیستها قرار گرفته است. نویسنده به جای کاوش در بدنۀ فساد حکومتی، روی رنج و عذاب »آیلیش استک»، یک زن دانشآموخته ساکن دوبلین و مادر چهار فرزند متمرکز میشود که تلاش میکند از خبرهای نگرانکننده روز فاصله بگیرد و در پی حفظ امنیت و آرامش خانواده است اما سرانجام واقعیتها بر او غلبه میکنند.
آیلیش پرترهای است از عطوفت و شهامت. همسر او لری، فعال سندیکاییست که تصور میکند کارش در اتحادیۀ معلمان به هیچوجه ممکن نیست برچسب «اغتشاش» بخورد. او مصر است که: «هنوز در این کشور مردم حقوق اساسی دارند.» اما اعتراضات سندیکایی را پلیس با خشونت سرکوب میکند و لری بدون دسترسی به وکیل یا ملاقاتکننده بازداشت و سپس ناپدید میشود.
داستان آواز پیامبر تجربۀ زیستۀ مردمان بسیاری در جنوب جهان است. پسرکی که آب دریا بدنش را تا ساحل آورده، با خانوادهای که میکوشند از جنگ بگریزند. پدری که رد پسرش را تا زندان میگیرد و وقتی با او مواجه میشود، نگهبان از او میخواهد به زبانی بیگانه با هم حرف بزنند و فقط هقهق آنها به گوش میرسد. مادری که نمیتواند بفهمد چرا پسرکش کشته شده. اینها داستانهای واقعی سوریه، کشمیر، فلسطین هستند.
لینچ جزئیات وضعیت اضطراری ایرلند در یک وضعیت «ویرانشهری» (دیستوپیایی) را مشخص نمیکند. ما صدای هلیکوپترها و انفجارها را میشنویم اما بیشتر شاهد «وارفتن چرخ نظم» از نگاه آیلیش هستیم. چرا که نه؟ تمام نظامهای خودکامه یک شعر بیشتر نمیخوانند: نیروهای برانداز که محرک نزاع، شورش و نفرت علیه دولت هستند باید نابود شوند. آیلیش این وضعیت را از بُعدی خانوادگی میبیند:
شوهران و زنان، مادران و پدران زیر آب غرق میشوند. پسرها و دخترها، خواهر و برادرها غیب میشوند.
گستاخی سرکوب برای او تکاندهنده است. به وکیل ناتوانش میگوید:
باید دولت راحتت بگذارد، نه اینکه مثل دیو وارد خانهات شود، پدری را در مشت بگیرد و قورتش بدهد، چطور این را برای بچهها توضیح بدهم که کشور محل زندگیشان به غولی مبدل شده؟
اما در تمام مدتی که آیلیش میکوشد فرزندانش را از اتفاقات جاری در ایرلند در امان نگه دارد، زبان لینچ روی واهمهای متمرکز است که به درون داستان میخزد:
حالوهوایی غریب، بیقراریای خانه را پر کرده است. بندهای وحدت خانواده از هم باز شده است.
آواز پیامبر همچنین شرحی بر تأثیرات زهرآگین فشار عصبی روی کودکان است؛ کودکانی که دروغ، حیله و شادی شکننده را کمتر تاب میآورند. آیلیش نگران است که نوزادش مادامالعمر تحت تأثیر این ترس بماند. پسر بزرگش از شرم اینکه کاری نمیکند به خشم آمده است. دختر چهاردهسالهاش دست از غذا خوردن کشیده است.
به قول همینگوی، فاشیسم دو جور ورشکسته میشود: تدریجی و ناگهانی. اما در این رمان هر اتفاقی که بیفتد، آیلیش به این فانتزی میچسبد که میشود این وضعیت را اداره کرد، که میشود از سبعیت حکومت پلیسی جلوگیری کرد یا تخفیفش داد.
داستان آواز پیامبر، همچون دیگر همتایان دیستوپیاییاش، از سرگذشت ندیمه گرفته تا ۱۹۸۴، تجربۀ زیستۀ مردمان بسیاری در جنوب جهان است. پسرکی که آب دریا بدنش را تا ساحل آورده، با خانوادهای که میکوشند از جنگ بگریزند. پدری که رد پسرش را تا زندان میگیرد و وقتی با او مواجه میشود، نگهبان از او میخواهد به زبانی بیگانه با هم حرف بزنند و فقط هقهق آنها به گوش میرسد. مادری که نمیتواند بفهمد چرا پسرکش کشته شده. اینها داستانهای واقعی سوریه، کشمیر، فلسطین هستند. آواز پیامبر وقوع چنین حوادثی را در قلب اروپا، ایرلند، تصور میکند. در زمینۀ قدرت گرفتن دولتهای راستگرا در اروپا، آنچه این داستان ویرانشهری را برجسته میکند، اگر از نام رمان هم وام بگیریم، احتمال پیشگویی پیامبرگونۀ آن است. این احتمال هولناک که برآمدن حکومت(های) پلیسی هیچ بعید نیست، چون به قول لینچ (از زبان آیلیش):
اگر چیزی را چیز دیگری جا بزنی و به اندازۀ کافی تکرارش کنی، آنوقت همان چیزی میشود که تو میگویی و اگر مدام این را تکرار بکنی، مردم درستیاش را قبول میکنند.
پیام لینچ مثل روز روشن است: جانهای سراسر جهان آشوب، خشونت و شکنجه را از سر میگذرانند. آواز پیامبر مانیفستی است ادبی برای همدلی با نیازمندان و رمانی هوشمندانه و فراموشنشدنی که باید به دست تمام سیاستگذاران رساند.
لینچ از داستان برای به هم زدن آرامش خواننده غربی که از خبرهای روز اشباع شده است استفاده میکند. پاراگرافها طولانیاند و هیچ فرصت تنفسی برای خواننده وجود ندارد. مثل این است که آیلیش استک که فقط به فکر خانوادهاش است، در میان سطرهای این رمان دفن میشود و در همان حال همچنان در حال انکار واقعیتهاست.
پنجشنبه هفته گذشته (۲۳ نوامبر) شورشهایی در مرکز شهر دوبلین رخ داد که پلیس اغتشاشگران راستگرا را مسئول آن دانست. صدها نفر که برخی از آنها نقاب داشتند با پلیس درگیر شدند. راستگراها اتوبوسها، ماشینهای پلیس و یک تراموا را به آتش کشیدند و شیشههای مغازهها را شکستند و آنها را غارت کردند. آنها با چاقو به یک زن و چند کودک هم حمله کردند. کاربران در شبکههای اجتماعی میگویند قربانیان از مهاجران بودند.
لینچ در یک نشست خبری که یکشنبه گذشته بعد از اهدای بوکر به او برگزار شد، درباره شورش راستها در دوبلین گفت:
من مثل دیگران شگفتزده شدم. شورش ها باید به عنوان یک هشدار تلقی شود.
او اما یادآوری کرد که ایرلند کشوری مهماننواز و خارقالعاده برای زندگیست.
منابع:
نظرها
نظری وجود ندارد.