سه شعر از سعید جهانپولاد
شاعر در مجموعه حاضر با استفاده از زبان نمادین، طنز و تصاویر قدرتمند، مسائل اجتماعی و سیاسی را به چالش کشیده است. شعرها نه تنها احساسات خواننده را برمیانگیزند، بلکه او را به تفکر و تأمل وامیدارند و در همان حال بشارتدهنده آیندهای روشناند.
ژینا
ما نیامده بودیم که زود برگردیم
نیامده بود خیابان این وسط
(میان من و تو و ما)
تا وسط بازی کند
نیامده بود این هوا / آب / خاک / این درخت وُ
پرنده وُ گُل
بنام تو ژینا
که زمستان زود برود وُ زودتر برگردد
اصلا کجا داریم / برگردیم
جز همین خیابان / این میدان/ این وطن
که پر ازتلالو نور است وُ شادمانی وُ شعف
و شعر آزادی
که زیباترین سرودهاست
و صراحتاً آنجا
پر از تله انفجاری انسانیست
پر از لولهها وُ خشاب وُ رگبارهایی هرچند
که میخواهد این چشمها نبینند
که این تنها رهایی را تنانه نرقصند
و صدا آن آخرین صدا
و طنین شیونها وُ ِفریادها
همچنان میآید وُ
جار میکشد وُ
بر نمیگردد
هوا برهنهتر از همیشه
همچون یال اسبی در باد
مدام میآید وُ مرتعش میشود وُ
برنمی گردد
(خیالت تخت عزیزم
از این راهی که پیش آمده / برنمی گَردَم / به گِردم
گلهای یاس میروید
یاد و هوس بهم درمیآمیزد
با باران بهاری
ریشههای بی حال را برمیانگیزد)
این خاک که همیشه اینجا مانده
یله شده روی زمین/ پا سفت کرده در ما
ریشه دوانده در اینجا
دیگر خیال برگشتن ندارد
که ندارد
خیابان/ این میدان
حالا که شلوغ برداشته روی سرش
اینهمه هَوار وُ هُورا
اینهمه هلهله و نور و ستاره باران را
دیگر خیال پا پَس کشیدن ندارد
که ندارد
و فوج فوج
پرنده پرنده
از آسمانهها که برگردند
روزی که (زیاد هم دور نیست)
در این سرزمین
لانه لانه
آشیان به آشیانه خواهند ساخت
اینرا همه آنان که در میداناند
میدانند وُ هم نمیدانند
حقوق شهروندی
حق شهروندی یعنی وسط خمیازه طولانی تابستان
یخ دربهشت خوردن
یعنی وسط بیت مزورانه حافظ
با کمی سلام و صلوات
فالوده شیرازی هورت کشیدن
یعنی به حق آزادی بیان
وسط مشتی خُزعبلات و
وعده وعید انتخاباتی جماعتی فرقهای
کشدار عُق زدن
یعنی بعد سخنرانی وزیران امورخارجه در «ژنو» - درآنجا و در اینجا
آبجو سرکشیدن و
بلند آروغ زدن
یعنی وسط درس معارف ِچیزبینی
بدن اجتماعی را «لامبادایی»
تکان تکان دادن
یعنی به حق آزادی پوشش
آلت تناسلی را با پشم بوفالو و
برگهای انجیری پهن استتار کردن
و مابقی نقاط غیر حساس را
در این متن باز گذاشتن
(تا همسایهی متفکر فکر کند که فکر کرده است)
اصلا حق شهروندی یعنی رعایت خود و دیگری
وسط ترافیک و بوقهای ممتد اعتراضی
یعنینفس زدن در هوای پاک
بعضیها داد میزنند
… که نداریم!! حق بوسیدن و لمسکردن! داد میزنند .. کهنمیشه اینجا سگتو حتا!
حق انتخاب اصلا میان رنگها و حزبها یعنی چه؟
حق اینکه نمای خانه و کاشانهات کدام جهتی / کدام طورکی باشد
داد میزنند
_…که نداریم بابا!
حق شهروندی یعنیحق سکوت و حق بی اعتنایی
حق فریاد و اعتراض و دادخواهیحق روگردانی
حقوق شهروندی یعنی راه رفتن یا نرفتن در راه و به بیراه
در کدام خیابان /کدام جاده/ کدام راه/ کدام کویر و کدام زمین و کدام زیرزمین؟
یعنی به یعنیهای زیادیتر
به کیفکشی در مجلس/به کنایه زدنهای توئیتری/ بهجنگهای زرگری
در یک فصل” مَچَل”ِ انتخاباتی
بلند بلند پوزخند زدن..!!
کرگدنی
برای کرگدن شدن کمی دیر اقدام کردیم
کمی دیرتر از وقتی زبان به تکلم باز
کمی تا حتا کمی عقبتر از زمانی که داشتیم) خیرِ سرمان (آدم میشدیم
حالا مگه فرقی هم میکنه؟
آدم کرگدنی یا کرگدنی آدمیشده؟)
_ (خب البته، بستگی به اخلاق موقعیتی دارد!)
مثلاً فکر کن در مجلسِ جمهوریت
آنقدر بخوری و «بلومبانی» و ریختوپاش کنی که بشوی «بوجُور»
و دستهاش را تا حد صلیب عیسای مسیح باز میکند وُ
بعد بهشکل شکم برآمدۀ مریم
قوس میدهد
و بعدتر دستش را
تا آرنج جلوی دماغش خم
-همین!
از صبح تا شب
خارومار طرف را به «تیر غیب»بدوبیراه میگیرند
نه انگاری که «ککش بگزد»
(-حتماً پوستکلفتی ریشه در همین حالتها دارد! ندارد؟ یعنی!)
گاه میرود وسط پنج خانم محجبهها
حواسش جمع همه
نکند مثلاً چپچشمی کسی!
معمولاً همیشه کنار "خطقرمزها " میلمدوُ خرناس میکشد گاه میلولد وسط لجن هرچه بیشتر بوی عفن بگیرد بهترتر است اصلاً بهترتر است قیافهاش زمختتر جلوهتر کند با جوانترها میانۀ خوبی ندارد با پا به "سن رفتهها" میپرد
به وقت خطر
به وقت «جنبش مشکوک»
«آتش به اختیار» خطوط را مُوطوط میکند وُ میپرد وسط میدان
زره کرگدنی به تن میکشد
مثل شوالیههای قرونوسطایی
یا همین سرداران جنگی مدرن
با لباسهای سوسکی
به خیابان میزند
هی میزند با باتوموُ لگدوُ مشت
"خار_مار" ریخته در کف میدان را
زنجیر پارگی میکند
(-این هم یه جوریشه خب! )
حالا طرف ما میگوید:
«زبان خانۀ هستی است»
دیگری هم به افاضۀ کلام
«قوۀ ناطقه» را همینطوری
منکه پاپتیتر از همهام
چه فرق میکند چهوچه
کافی است کمی زیر این پوست بخزیوُ ببینی
"وجود" در آنجا بدجوری
سکنا گزیده است
و خیال گشایش هم ندارد که ندارد
ما که حالا پاپتی و لختیم
کجای این ماجرا را
از «بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم»
نظرها
نظری وجود ندارد.