ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شعر زمانه

سه شعر از جمشید عزیزی

سه شعر جمشید عزیزی، هر کدام به شیوه‌ای متفاوت به مسائل اجتماعی و سیاسی می‌پردازند. در «زمینۀ سیاه»، شاعر با لحنی تلخ از خشونت و بی‌عدالتی سخن می‌گوید. در «جشن آزادی»، ما را به مقاومت و شادی دعوت می‌کند. در «پرفورمنس»، شاعر به دنبال معنای آزادی و امید در میان زندان و محدودیت‌هاست و با تصاویر شاعرانه و گاه سوررئال، به جست‌وجوی رهایی می‌پردازد.

زمینۀ سیاه

دیگر کار از شعر گذشته‌است
مرثیه باید خواند
و مرثیه می‌خواند ما را
و مرثیه تا کی؟
راستش همه‌چیز گل‌وبلبل نیست
از لولۀ تفنگ گل نمی‌روید
شوخی‌شوخی پرنده‌ها می‌خوانند
جدی‌جدی سوخاری می‌شوند
و سس بوی خون می‌دهد!
حوصلۀ شعر ندارم
آخر «مهسا» و «نیکا» و «بکتاش آبتین»
آخر جمعۀ شوم زاهدان
آخر «فقر، فساد، گرانی»
و هزاران آخر دیگر
شاعرانه نیستند
دیگر حوصلۀ شعر ندارم…

کاری از همایون فاتح
کاری از همایون فاتح

جشن آزادی

بیا برقصیم
آن‌قدر که تمام شهر بیدار شوند
و آفتاب را پرس‌وجو کنند
سلاح ما رقص ماست
و شب می‌داند
این ویروس زیبا
به شکلی تصاعدی
تکثیرپذیر است
از هر خنده
گلی به‌سمت نور فواره می‌زند
لب‌ها انفجارند
و پژواک ناتمام هر خنده
میثاق غم‌پرستان را سست می‌کند
یک شب
خنده‌هایمان را
به آزادی
کوک می‌زند
مادر ما، ایران
خیاط خوبی‌ست.

پرفورمنس

نمی‌دانم چه می‌شود
و آجر آخر این دیوار
نصیب کدام بنا می‌شود
چشم در راهم
و امید چه کلمۀ غریبی‌ست!
و آرزو چه مفهوم گنگی‌ست!
و آزادی
چه ارتباطی با بزاق چشمانم دارد؟
حوصله هرچند کم
به سر نمی‌رود
و لحظه‌لحظه
زندان مرا گیاه کرده‌است
از هر طرف رشد می‌کنم
می‌ترسم یک روز منفجر شوم
خودکارم را به دست می‌گیرم
و اندازۀ تمام نانوشته‌ها فریاد می‌زنم
باران شروع می‌شود
و آزادی
و آزادی…
اندازۀ یک سیگار در هوای آزاد
دل‌تنگ توئم
کفش‌های قدیمی‌ام را
دیگر هرگز نخواهم پوشید
و ریشم را مثل سابق
نخواهم تراشید
می‌خواهم
زندگی را بپیچانم
بپیچانم تا روی ابرها
و بیفتم روی موج‌های بزرگترین
ساحل دنیا
بخاری را کم کنید
یک نفر دارد آتش می‌گیرد
و صدایش در گلو خفه شده
و آب برایش مذاب است
و خودکارش دارد تمام می‌شود
بالشش را عوض کنید
این ماه که تمام شود
همه‌چیز از نو شروع خواهد شد
و روز می‌خواند
و شب می‌خیزد
و انسان چیست؟
برگ‌های کدام درخت
آواز رهایی از خاک را
به آسمان هفتم قصه‌ها
نجوا کرده‌است
دست از خواب برداشته
و دل از سراب کشیده
آزادی را خواستم
و چند پوشال برای پر کردن درون عروسک
و چند باند رنگی
و چند پارچۀ نمدی
به من هدیه دادند.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.