هنر ویدئو و نقش زنان در توسعه آن
نادر افراسیابی در این مقاله به بررسی نقش زنان در توسعه هنر ویدئو به عنوان یک رسانه مستقل میپردازد. با اختراع دوربینهای قابل حمل در دهه ۱۹۶۰، هنرمندان زن مانند نام جون پائیک، والی اکسپورت، اولریکه روزنباخ، جوآن جونز و کارولی شنیمن از ویدئو برای بیان ایدههای هنری، اعتراضی و فمینیستی استفاده کردند. این هنرمندان با بررسی مسائل هویت جنسیتی، کلیشههای اجتماعی و روایتهای روانشناختی، نقش مهمی در بازتعریف هویت زنانه و توسعه هنر معاصر ایفا کردند. آثار آنها نه تنها به عنوان بیان هنری، بلکه به عنوان ابزاری برای تغییر اجتماعی نیز مطرح شدند.

اولریکه روزنباخ. یک زن تنها قدم میزند. عکس: اینستاگرام
ویدئو به عنوان یک رسانه مستقل، پیش از دهه ۱۹۶۰ به طور ذاتی با تلویزیون پیوند خورده بود. در آن زمان، ویدئو بیشتر به عنوان ابزاری برای پخش برنامههای تلویزیونی استفاده میشد و کمتر به عنوان یک رسانه هنری مستقل شناخته میشد. اما با اختراع دوربینهای قابل حمل مانند پورتاپک سونی در سال ۱۹۶۵، انقلابی در این زمینه رخ داد. این دوربینها امکان فیلمبرداری در خارج از استودیوها را فراهم کردند و هنرمندان را قادر ساختند تا از این فنآوری برای بیان ایدههای هنری و اعتراضی خود استفاده کنند. از این پس، ویدئو به رسانهای تبدیل شد که نه تنها برای ثبت واقعیت، بلکه برای خلق آثار هنری و تجربی مورد استفاده قرار گرفت.
جنبش فلوکسوس و تولد هنر ویدئو
اولین استفادههای هنری از تصویر الکترونیکی در جنبش فلوکسوس ظهور کرد. این جنبش که در سالهای دهه ۱۹۶۰ شکل گرفت، بر هنرهای تجربی، پرفورمنس و استفاده از رسانههای جدید تأکید داشت. در مارس ۱۹۶۳، نام جون پائیک (۱۹۳۲-۲۰۰۶) با انجام یک آزمایش ساده اما تأثیرگذار، تصویر تلویزیونی را دچار اعوجاج کرد. او با نزدیک کردن یک آهنربا به لوله کاتدی تلویزیون، تصویری تحریفشده ایجاد کرد که به عنوان یکی از اولین نمونههای هنر ویدئو شناخته میشود. این اثر نه تنها تولد هنر ویدئو را رقم زد، بلکه راه را برای هنرمندان زن باز کرد تا از این رسانه برای بیان ایدهها و تجربیات خود استفاده کنند.
والی اکسپورت: پرسشهایی درباره هویت جنسی و فردی
والی اکسپورت، هنرمند اتریشی، یکی از چهرههای برجسته هنر پس از جنگ است. او با استفاده از بدن و نام خود (که از برند سیگار "Smart Export" الهام گرفته شده بود)، پرسشهایی رادیکال درباره هویت جنسی و فردی مطرح کرد. اکسپورت از سال ۱۹۶۷ با انتخاب این نام به عنوان نام هنری، به مبارزه جنسیتی پیوست. آثار چندرسانهای او شامل ویدئو، پرفورمنس، عکاسی و چیدمان، به بررسی و بازتعریف قواعد و کلیشههای مرتبط با بدن زنانه میپردازند.
در سال ۱۹۷۱، اکسپورت با اثر «روبرو با یک خانواده» به دنیای تلویزیون نفوذ کرد و رابطه بین بیننده و موضوع را به پرسش کشید. این اثر که در آن یک خانواده معمولی در مقابل دوربین قرار میگیرد، به بررسی نقش رسانهها در شکلدهی به هویت فردی و جمعی میپردازد. اکسپورت در پرفورمنسهای شهری مانند Tapp und Tast Kino (۱۹۶۸) بدن خود را به عنوان سوژه و ابژه اثرش به کار میگیرد. آثارش مانند Identity Transfer (۱۹۶۸) و Body Configurations (۱۹۷۲-۱۹۷۶) با استفاده از بدن، بیگانگی اجتماعی را آشکار میکنند.
در سالهای دهه ۱۹۹۰، اکسپورت به سمت ویدئو و نصبهای تعاملی تجربی حرکت کرد و مفاهیم هویت و نویسندگی را در رسانههای تصویری بازتعریف کرد. آثار متأخر او، مانند The Pain of Utopia (۲۰۰۷)، ارتباط بین بدن و زبان را بررسی میکنند. اکسپورت در سالهای اخیر به مسائل سیاسی جهانی، مانند جنگ عراق، نیز پرداخته است. آثار او در نمایشگاههای مهمی مانند دوسالانه ونیز و موزه بلودر وین به نمایش درآمدهاند.
اولریکه روزنباخ: هنر ویدئو و فمینیسم
اولریکه روزنباخ (متولد ۱۹۴۳) یکی از اولین هنرمندانی بود که از ویدئو به شکل مدار بسته استفاده کرد. او در آکادمی هنر دوسلدورف تحت نظر ژوزف بویز تحصیل کرد و با جنبشهای فلوکسوس و هپنینگ آشنا شد. روزنباخ در ابتدا تنها بر پرفورمنس تمرکز داشت، اما به زودی به یکی از پیشگامان هنر ویدئو تبدیل شد. او با ایجاد موقعیتهای مدار بسته، همزمان فیلمبرداری و پخش تصاویر را انجام میداد.
Don’t Believe I Am an Amazon (۱۹۷۵) یکی از مهمترین کارهای اوست. در این اثر، روزنباخ به بررسی کلیشههای جنسیتی در رسانهها و تبلیغات میپردازد و پیشنهاد میکند که زنان باید از این کلیشهها فراتر روند. او در این اثر میگوید: «من یک مادونم/من یک آمازونم/من ونوس هستم/من همه اینها هستم و هیچکدام از اینها نیستم.» این جمله نشاندهنده تلاش او برای بازتعریف هویت زنانه است.
در اواسط سالهای دهه ۱۹۷۰، روزنباخ مدرسهای برای فمینیسم خلاقانه تأسیس کرد که در آن به بررسی و نقد کلیشههای زنانه در فرهنگ پدرسالارانه پرداخت. او همچنین در آثار خود به موضوعاتی مانند کودکی و رابطه مادر و دختر توجه کرد. در اثر Einwicklung mit Julia (۱۹۷۲)، او با دخترش به نمایشی نمادین از شرایط بارداری و زایمان میپردازد.
جوآن جونز: هنر ویدئو و روایتهای روانشناختی
جوآن جونز، هنرمند آمریکایی، از پیشگامان هنر ویدئو و پرفورمنس است. او با دوری از مینیمالیسم، به خلق آثار روایی و نمادین پرداخت. جونز در آثار خود از ویدئو و پرفورمنس برای بیان احساسات درونی و بررسی نقش خود به عنوان یک زن و هنرمند استفاده کرد. آثار او ترکیبی از حرکت، صدا و تصویر هستند و اغلب به بررسی مسائل روانشناختی و هویت فردی میپردازند.
در Organic Honey’s Vertical Roll (۱۹۷۲)، جونز با استفاده از ماسک و آینه، هویت خود را به چالش میکشد. او در این اثر نقشهای مختلفی را بازی میکند و به بررسی رابطه بین هنرمند و اثر هنری میپردازد. جونز در آثار متأخر خود نیز به بررسی روایتهای تاریخی و اسطورهای پرداخته است.
کارولی شنیمن: بدن به عنوان سوژه و ابژه
کارولی شنیمن، هنرمند آمریکایی، از پیشگامان هنر پرفورمنس و ویدئو است. او با استفاده از بدن خود در پرفورمنسها و ویدئوها، به بررسی رابطه بین هنر، اروتیسم و هنجارهای اجتماعی پرداخت. اثر Interior Scroll (۱۹۷۵) نمادینترین کار اوست که در آن بدن زنانه به عنوان مکان خلاقیت مطرح میشود. در این اثر، شنیمن یک طومار را از بدن خود خارج میکند و متن آن را میخواند. این کار به عنوان نمادی از قدرت خلاقه زنان و نقدی بر تفسیرهای فالیستی از هنر مردانه شناخته میشود.
در مجموع میتوان گفت: ویدئو به عنوان رسانهای قدرتمند، جهان جدیدی از آزمایشهای تصویری و بیان هنری را گشود. هنرمندان زن با استفاده از این رسانه، به بررسی مسائل هویت جنسیتی، نژاد و ستمهای اجتماعی پرداختند و نقش مهمی در توسعه هنر معاصر ایفا کردند. آثار این هنرمندان نه تنها به بازتعریف هویت زنانه کمک کردند، بلکه به عنوان ابزاری برای اعتراض و تغییر اجتماعی نیز مورد استفاده قرار گرفتند.
نظرها
نظری وجود ندارد.