کارزار شعر زندگی در برابر اعدام
هنگامه هویدا: ما خاطرات نگویی داریم
حرف اصلی شاعر در این شعر، اعتراض به چرخهی تکرارشوندهی ستم، اعدام و فراموشی تاریخی است که از طریق خاطرات ناگفته، سوگهای سرکوبشده و ارادهی تحمیلی قدرتها بازتولید میشود. او با تصاویری از جهنم، طناب و تاریکی، خواستار رهایی از این چرخه و بازیافتن هویت و نام قربانیان است.

هنگامه هویدا
هنگامه هویدا در این شعر بیانگر دردهای جمعی، خاطرات سرکوبشده و مقاومت در برابر خشونت ساختاریست . «جهنم» نه یک استعارهٔ انتزاعی، بلکه واقعیتی ملموس است که از کابوسهای ما تا جغرافیای سیاسی که یک سر آن به اوین میرسد گسترده شده است. شاعر با اشاره به خاطرات ناگفته و «سوگهای در گهواره، بر حافظهٔ تاریخی تأکید میکند. تصویر «طناب دار» و «شیاطین تکرار یک آیه» به خشونت نظاممند و توجیه اعدام تحت عنوان «قانون» و «نظم» اشاره دارد. در شعر او نور شمعها که یک به یک خاموش میشوند، نماد نومیدی نیست، بلکه اعتراضی است به تاریکی تحمیلی؛ گویی شاعر میگوید حتی خاموشی نیز میتواند فریادی باشد.
برایت نگفتهام
ما خاطرات نگویی داریم
جهنم یک درش به چشمهای آبستن از کابوس
باز میشود…
آن همه بهت
تاریخ ندارد، تاریخچه ندارد!
از این آتش آنقدر نمیسوختیم،
اگر
یادمان نمیرفت
تمام درهای جهنم،
راه به تنی،
از تنهایمان دارد!
چه خواهی نامیدشان، آنها را که با زمزمههای آتش به رقص میآیند؟
یک روز تمام مسیر رود را
از ارتفاع چشمانمان تا انتهای زمینی که بستر آن است
سوگواری میکنیم
روزی برای تمام سوگهای در گهواره
روزی که قد کشند
برخیزند…
و نامشان را باز یابند
و خورشید
از افتادن به قعر آسمان سر باز زند
بایستد و
ایستاده
خاموش شود…
گویا سیگاری مچاله کف آسفالت
با نوک کفش به یک سو میرانیاش
میگویی
من اهل این جهنم…
من اهل هیچ جهنمی نیستم!
لابد خاطراتی دارم
و اسمها و سوگهایی…
که در آینه متولد
و در آینه مدفون شدهاند
آینههای زیادی هست
که باید بر دوش بگیرم
روشنایی
محض فراموشیست…
دارم شمعها را یکی یکی خاموش میکنم
مشعلهای این جهنم را…
و به ارتفاع مطلق تاریکی میآویزم
طنابی را
که از تکانیدن تنش
تیرکهای چوبی
به رعشه میافتند
برایت نگفتهام
ما خاطرات نگویی داریم
از سردابههای میان قرون
تا تپههای اوین
تا این طناب
تمام شیاطین تکرار یک آیهاند:
« فیا ولونتاس توآ
فیا ولونتاس توآ
به نام خدا
به نام قانون
به نام نظم
به نام آن همه مرزهای از خود بی مرز
ارادهات جاری…»
باشد که مباد!
نظرها
نظری وجود ندارد.