ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

چشم‌انداز تیره و تار ادبیات کودک و نوجوان در ایران

آریامن احمدی ــ کودکان و نوجوانان ایرانی بهترین سال‌های عمرشان را در میانه تحریم و تورم و سرکوب می‌گذرانند. وضعیت ادبیات کودک و نوجوان و دشواری‌های معیشتی نویسندگان این شاخه از ادبیات خلاق را در گفت‌وگو با سه نفر از نویسندگان شناخته‌شده این عرصه بررسی کرده‌ایم.

اسداله شعبانی (متولد  ۱۳۳۷-همدان) از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۹۲ از جمله کارشناسان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به همراه سیروس طاهباز، احمدرضا احمدی و م. آزاد، و شاعران حلقه کیهان بچه‌ها در کنار شاعرانی چون جعفر ابراهیمی، مصطفی رحماندوست و شکوه قاسم‌نیا بوده‌ است.

از شعبانی در طول چهار دهه، بیش از ۶۰۰ اثر منتشر شده که بسیاری از آنها جوایز داخلی و خارجی گرفته‌اند و بسیاری نیز به زبان‌های دیگر ترجمه شده‌اند. شعبانی درباره سانسور کتاب‌های کودک و نوجوان در جمهوری اسلامی و اینکه نویسندگان چگونه با سانسور کنار می‌آیند می‌گوید:

هر کسی که در این مملکت کار می‌کند باید متناسب با شرایط حرکت کند تا بتواند پیش برود. این مدیریت می‌خواهد. من تا جایی‌ که ممکن بوده تلاش کردم که کار خودم را پیش ببرم. مسلماً شرایط ناگوار است و حاکمیت نمی‌خواهد که تو خودت باشی. می‌خواهد چیزی باشی که مورد بهره‌برداری قرار بگیری. تصمیم با توست که از بسیاری از چیزها خودت را محروم کنی تا خودت باشی یا اینکه برای به دست‌آوردن چیزهای گذرا، خودت را معامله کنی. من خوشبختانه تا جایی ‌که توانستم از راه مدارا و دوری از تنش، راه‌هایی کشف کردم که خودم باشم و ادبیات کودک و نوجوان را برگزیدم و کوشیدم در دنیای بچه‌ها نفش بکشم. و خوشحالم که راهم را درست انتخاب کردم. من تلاش کردم که ایدئولوژی حاکم را در این ساختار مشکل‌آفرین دور بزنم و کار خلاقه خودم را بکنم. ما باید راه‌هایی را انتخاب کنیم که نتوانند ما را سانسور کنند. من هرچه نوشتم، چیزهایی بوده که خودم خواستم بنویسم. قلم‌به‌مُزد نبودم. تابعِ بخش‌نامه و سفارشی‌نویس نبودم. از خیلی از چیزها گذشتم، چون می‌خواستم مستقل و آزاد باشم. هرچند اعتراف می‌کنم که خیلی کارها می‌توانستم بکنم، اما به خاطر سانسور و محدویت نتوانستم.

این روزها مهم‌ترین دغدغه برای هر ایرانی از جمله برای نویسندگان تأمین معیشت است. شعبانی پس از چهار دهه نوشتن، در ادامه تاکید می‌کند که اگر بخواهی مستقل باشی و بنویسی، نمی‌توانی از طریق کتاب‌هایت زندگی کنی. او می‌گوید:

تصور کنید به‌عنوان کارشناس عالی‌رتبه و نشان درجه‌ یک هنری با ۳۲ سال سابقه در کانون و ۶۰۰  عنوان کتاب تالیفی، امروز با ماهی ۹ میلیون تومان حقوق بازنشستگی زندگی می‌کنم. برای یک داروی چشم فقط باید ۹ میلیون تومان بدهم. وزارت ارشاد یا نهادهای فرهنگی چه کاری برای معیشت برای نویسنده می‌کنند، جز اینکه جلوی خلاقیت او را می‌گیرند و همه راه‌های موفقیت او را هم سد می‌کنند؟ اثر ادبی که خلاقه نباشد، مخاطب هم آن را پس می‌زند. این مسیر، ما از از داشتن یک زندگی معمولی و شرافتمندانه محروم می‌کند و ما در تنگنا قرار می‌دهد.

غلبه ترجمه بر تألیف

غلبه آثار ترجمه بر تألیف یکی از مهم‌ترین چالش‌های چاپ کتاب کودک و نوجوان در ایران است. شعبانی با اشاره به اینکه همیشه این بحث بوده که چرا تألیف در سیطره ترجمه قرار گرفته است، می‌گوید باید تلاش‌های بسیار شود که سطح تألیف بالا برود. این نویسنده می‌افزاید:

صرف‌نظر از اینکه ترجمه کتاب‌های مبتذل و بی‌ارزش خودش آفتی است، اما در کشوری که تولید در ضعف قرار گرفته است، ما در هیچ زمینه‌ای تولید نداریم، همچنان که تولید اقتصادی نداریم، تولید فرهنگی هم نداریم. ما با تبلیغات و شعار زندگی می‌کنیم. برای همین ما بیش از هر زمان دیگری، به انبوهی از ترجمه‌های خوب نیاز داریم، نه‌تنها ترجمه بد نیست، بلکه خوب است. البته مترجم خوب، ناشر خوب، و انتخاب خوب. چون جامعه ما راکد است و تولید ملی ندارد، برای بیداری و حرکت رو به جلو، به دانش و فکر نو نیاز داریم تا به‌روز شویم. خوشبختانه جوانان ما با وجود رسانه‌های مجازی، توانسته‌اند از سد سانسور عبور کنند و با دانشِ روزِ دنیا پیش بروند. تالیف هم اگر خوب نباشد، همان بهتر که نباشد. تولید کتاب‌های سفارشی و ایدئولوژی‌زده، آفتی بدتر از ترجمه‌های بد است. کارخانه تولید نویسندگی سفارشی که نمی‌شود تولید آثار ادبی و هنری خلاق و ماندگار. هرکسی که دست به قلم برد و برای سفارش این و آن نوشت که نویسنده نیست؛ چراکه قلم تنها از راه فکر آزاد تراوش می‌کند نه از راه سفارش. پس، جامعه‌ای که پویایی داشته باشد، نویسندگان و هنرمندان خود را از بطن خود می‌زاید تا به نیازهای اساسی جامعه پاسخ بدهد.

وضعیت نامناسب کودکان، از خیابان تا مدرسه، موجب شده که این کودکان با نومیدی بیشتری به فردا و زندگی در ایران نگاه کنند. این بدبینی پس از کشته‌شد ژینا (مهسا) امینی بیشتر شده است. نباید فراموش کرد که در جریان قیام بیش از ۷۰ کودک و نوجوان از اقصی نقاط ایران جان خود را از دست دادند. شعبانی می‌گوید:

بدترین چیزی که من در زندگی‌ام دیدم ایجاد ناامنی برای کودکان بود، که نمونه‌های آن را در اعتراضات و مدارس دیدیم. کودکی که نگران پدر و مادر معترض و دادخواهش است که در زندان است یا کشته شده، نمی‌تواند نتیجه‌ای خوب برای جامعه داشته باشد. محمد مهدی کرمی کارگر بود که اعدامش کردند. این خانواده‌ای که دو نام مذهبی برای بچه‌اش انتخاب کرده، چه گناهی کرده است؟ این ناامنی که برای کودکان درست شده عاقبت بسیار خطرناکی برای جامعه دارد؛ چون موجب می‌شود این بچه‌ها از ایران و ایرانی زده شوند. چطور می‌توانیم از ایران برویم؟ در طول این سال‌ها، بارها اعتراض کردیم، بارها فریاد زدیم، که بگذارید کودکان، کودکی کنند. اما کو گوش شنوا؟ این طرز تفکری که یک چوب به دست کودک کار می‌دهد که بزن، برای کودکان خطرناک است. حکومتی که به مردمش این‌گونه نگاه می‌کند، کشور را این‌طور می‌گرداند، معلوم است که هم خودش را به باد می‌دهد، هم مردم را. غیرممکن است کسی که در ویرانه زندگی کند، به آبادی بیاندیشد.

شعبانی با این حال معتقد است که باید به نوشتن ادامه داد:

 با همه این ناگواری‌ها، باید بنویسیم، و راهی جز این نداریم. باید کودکان را پرسش‌گر بار بیاوریم. و این وظیفه ما نویسندگان است که نسلی بار بیاوریم که مدام پرسش کند و حق و حقوقش را مطالبه کند. شاید از این منظر، بتوان امیدوار بود؛ هرچند راه بسیار پرسنگلاخ و سختی در پیش داریم. باید یاد بگیریم در بدترین شرایط هم کتاب بخوانیم. خودم هر وقت دلم می‌گیرد و درمانده می‌شوم، پناه می‌برم به کتاب، به‌ویژه شاهنامه. و به همه مردم ایران، از زن و مرد تا پیر و جوان، پیشنهاد می‌دهم شاهنامه بخوانند. بهترین شیوه برای ایجاد امنیت روانی برای بچه‌ها و بزرگ‌ترها، شاهنامه‌خوانی به شیوه درست است: شاهنامه با سه نگرشِ شادباشی، پهلوانی، و خردورزی، مجموعه‌ای از آموزه‌ها را به ما و کودکان منتقل می‌کند که می‌تواند همه‌مان را به امروز و فردای‌مان خوش‌بین کند؛ که ما هستیم و می‌توانیم زندگی خوبی داشته باشیم؛ می‌تواند ما را برای آینده‌ای بهتر آماده کند که نیرومندیم و می‌توانیم پیروز باشیم؛ می‌تواند به ما راهِ درست‌انتخاب‌کردن را بیاموزد که همه خرافات را دور بریزیم و راه خِرد را برگزینیم. اگر کسی راه خِرد را در پیش بگیرد بی‌تردید در زندگی به بن‌بست نخواهد رسید. یکی از نشانه‌های درماندگی انسان امروز ایرانی، روی‌آوردن به تنهایی و یأس و نومیدی است. اینها از آنجا نشأت می‌گیرد که ما از سه پیامِ اصلی شاهنامه دور افتاده‌ایم. چگونه ممکن است آدمی شعرهای پهلوانی شاهنامه را بخواند و به تنِ خود اینقدر بی‌اعتنا باشد؟ چگونه می‌شود آدمی در بزم‌های شاهنامه شرکت کند و رقص و پایکوبی و موسیقی و شادزیستن و دوست‌داشتن را فراموش کند؟ چگونه ممکن است انسان از شاهنامه شعرهای خردورزانه را بخواند و بعد فریبِ جماعتی دروغگو و نادان را بخورد؟ راهِ خردمندانه مسیری است که ما می‌توانیم با تمرین بپیماییم. ما از فرهنگ خرودرزی بیگانه شده‌ایم. شاهنامه‌ می‌تواند به ما کمک کند که بارِ دیگر خود را بازیابیم و هویت خود را بازشناسیم. فرهنگ و منش ما شاهنامه‌ای است. ما دوباره باید برگردیم به هویت ملی و تاریخی خودمان، اما نه به شکل باستان‌گرایی، که با نقد آن، راهِ پیشرفت و آبادانی و توسعه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را در پیش بگیریم. ما باید از خاکسترِ ققنوسِ خود دوباره برخیزیم و ایران را با «داد و مهر و خرد» بازسازیم.

در طول این سال‌ها، بارها اعتراض کردیم، بارها فریاد زدیم، که بگذارید کودکان، کودکی کنند. اما کو گوش شنوا؟ این طرز تفکری که یک چوب به دست کودک کار می‌دهد که بزن، برای کودکان خطرناک است. حکومتی که به مردمش این‌گونه نگاه می‌کند، کشور را این‌طور می‌گرداند، معلوم است که هم خودش را به باد می‌دهد، هم مردم را. غیرممکن است کسی که در ویرانه زندگی کند، به آبادی بیاندیشد.

او در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که این مفاهیم باید در اختیار کودکان قرار گیرد:

 ما در ادبیات کودک، کم به این چیزها پرداخته‌ایم. ما باید در ادبیات کودک، مساله حقوق شهروندی و نگاه شهروندمحور را نهادینه کنیم. در این حال از دوست‌داشتن کشورمان بگوییم. یکی از آفت‌هایی که در آموزش‌وپرورش داریم این است که کودکان و نوجوانان را از کشورشان ایران بیزار می‌کنند. بدون تاریخ و هویت ملی، شما نمی‌توانید از ایدئولوژی سخن بگویید. وقتی کشورت را دوست نداشته باشی، تعلق‌خاطری به آن نخواهی داشت. خانه ما ایران است و ما باید این خانه را به بهترین و زیباترین شکل به کودکان‌مان تحویل دهیم تا آن را دوست داشته باشند. ما به بدترین مرحله تاریخیِ ایران رسیده‌ایم و در این مرحله، وظیفه سختی بر دوش تک‌تک ما، از نویسندگان و هنرمندان تا مدافعان محیط‌زیست و حقوق‌بشر است.

سخت‌گیری به آثار تألیفی

احمد اکبرپور (متولد ۱۳۴۹-لامرد استان فارس) از دیگر نویسندگان شناخته‌شده کودک و نوجوان است که در طول دو دهه فعالیت، بیش از ۵۰ عنوان کتاب منتشر کرده. او جوایز بسیاری نیز برای آثارش دریافت کرده از جمله برای کتاب «شب به‌خیر فرمانده» برنده‌ جایزه‌ دفتر کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف)، کتاب برگزیده‌ شورای کتاب کودک، و برنده جایزه لاک‌پشت پرنده شده و برای کتاب کتاب «من نوکر بابا نیستم» برگزیده‌ کتابخانه‌ بین‌المللی مونیخ. نویسنده کودک و نوجوان، مثلِ نقش خانواده در خانه و معلم در دبستان، در شکل‌گیری شخصیت کودک و نوجوان نقش به‌سزایی دارد. احمدزاده با اشاره به اهمیت این نقش و اینکه نویسنده در این میان، چگونه می‌تواند فارغ از ایدئولوژی حاکم در نظام آموزشی و وزارت ارشاد، کارِ نویسندگی‌اش را انجام بدهد، می‌گوید:

 هر وقت می‌گوییم اثری ایدئولوژی‌زده است، یعنی به ساحت و افق‌های ادبیات نرسیده است. من همیشه سعی کردم به آن مرزی از داستان برسم که در ساحت ادبیات باشد نه در ساحت ایدئولوژی؛ چون ایدئولوژی، فرقی هم نمی‌کند زمینی باشد یا آسمانی، همیشه جانب یک طرف را می‌گیرد و ادبیات هیچ جانب و گوشه‌ای ندارد؛ چراکه ادبیات سرک‌کشیدن در تمام حوزه‌های ممکن و ناممکن است.

آفرینش و نشر یک اثر ادبی کودک و نوجوان در ایران در یک «پروسه نفس‌گیر» اتفاق می‌افتد. به باور احمدپور، عدم توزیع مناسب کتاب و گرانی وحشتناک کاغذ از عواملی است که برای همه نویسندگان به‌ویژه نویسندگان کودک که باید کتاب‌هایشان رنگی باشد، شرایط را بغرنج کرده است. او با اشاره به سخت‌گیری‌های بیش از اندازه وزارت ارشاد نسبت به نویسندگان کودک و نوجوان، می‌گوید:

یک اثر طنز اگر خارجی باشد و با ممنوعه‌ها هم شوخی کرده باشد، از سد سانسور ارشاد می‌گذرد، اما اگر همین اثر طنز، تالیف باشد، امکان مجوز آن بسیار سخت و گاه ناممکن خواهد بود.

در این وضعیت که سایه سنگین تیغِ سانسور وزارت ارشاد، نویسنده ایرانی را خسته و نومید کرده و از سوی دیگر، وضعیت بحرانی اقتصادی نویسنده را زمین‌گیر، نویسنده چه پروسه‌ای را باید طی کند تا بتواند از طریقِ حق‌تالیف کتاب‌هایش، همچنان بنویسد و هم‌زمان یک زندگی عادی هم داشته باشد؟ اکبرپور با بیش از ۵۰ کتاب و ۲۰ سال کار مستمر می‌گوید:

بعد از این‌همه سال و این‌همه کتاب، هنوز از طریق کتاب و نویسندگی نمی‌توانم زندگی کنم. کتاب کمک‌هزینه‌ای برای زندگی است، اما همه هزینه‌های یک زندگی معمولی از آن به دست نمی‌آید. میانگین حق‌التالیف‌های ماهانه برای نویسنده‌ای مثل من، شاید به پنج تا ده میلیون هم نرسد. شاید اگر نهادهای دولتی و فرهنگی، چند چاپ از یک کتاب را می‌خریدند، وضعیت کمی بهتر می‌شد. تا امروز من ندیدم کتابی جایزه بگیرد و نهادهای دولتی و فرهنگی، تیراژ بالایی از آن کتاب را بخرند، که از نویسنده هم حمایت شود. لااقل کتاب‌های من را، که اتفاقا جایزه هم برده‌اند، نخریده‌اند.

یکی از موضوعات مهم در حوزه کتاب کودک و نوجوان، مسأله ترجمه است. ترجمه امکان راحت‌تری است برای ناشر، که بدون خرید کپی‌رایت، بدون حق‌الزحمه تصویرگر و نویسنده، بتواند یک کتاب را منتشر کند. از این‌رو بخش بزرگ بازار کتاب کودک و نوجوان، ترجمه است. چه موانعی در این راه هست که اجازه نمی‌دهد آثار تالیف شده جایگاه واقعی خود را پیدا کند؟ اکبرپور می‌گوید:

 ترجمه، باید باشد، وگرنه رقابت شکل نمی‌گیرد. اما باید به معاهده کپی‌رایت هم پیوست تا برای مثال ۲۰ ترجمه ضعیف از یک کتاب نداشته باشیم. اما مسأله‌ای که هست، جوایز ادبی داخلی است. شما به جوایز شورای کودک یا جایزه لاک‌پشت پرنده نگاه کنید، ۹۵ درصد آثار برگزیده، خارجی است و یکی‌دوتا ایرانی. اینجا است که می‌گویم به آثار تألیف شده اهمیت داده نمی‌شود. در طول یک سال، همان‌طور که ۱۰ کتاب خوب در کشورهای دیگر درمی‌آید، در ایران هم همین ۱۰ تا درمی‌آید اما در نظر بگیرید اگر از ۲۰ کشور ترجمه کنید، می‌شود ۲۰۰ کتاب. این ده‌تای تالیف در مقابل آن ۲۰۰ تای ترجمه دیده نمی‌شود. جوایز ادبی داخلی یکی از کارهایی است که می‌تواند در دیده‌شدن آثار تالیفی کمک کند. یا نقد و بررسی رسانه‌ها در معرفی آثار خوب داخلی.

گاهی درمورد کودکان بزهکار و خیابانی یا مناطق محروم گفته‌اند حقایق ذکر نشود و... ناگزیر از سوژه صرف‌نظر کرده‌ام یا به اتمام رسانده‌ام، اما به ناشر نسپردم و آن کار هم به کلکسیون داستان‌های چاپ نشده و بایگانی من اضافه شده و این خود معزلی‌ست برای یک نویسنده که سبب بی‌انگیزگی و نومیدی نسبت به ادامه کار می شود.

آینده تیره و تار ادبیات کودک و نوجوان

یکی از چشمگیرترین نمودهای حضورِ سیاسی-اجتماعیِ نویسندگانِ کودک و نوجوان، در طول اعتراضات سراسری زن، زندگی، آزادی اتفاق افتاد: بیش از ۸۰۰ فعال کودک و نوجوان، طی دو بیانیه، در اعتراض به کشتن کودکان و نوجوانان و استفاده از کودک‌سربازها در سرکوب مردم، اعلام کردند که خشونت علیه کودکان را متوقف کنید.  اکبرپور با اشاره به اینکه حق نویسنده است که بیانیه صادر کند، می‌گوید:

 نویسنده می‌تواند در کتابش نه ‌گفتن را آموزش بدهد یا عدم پذیرش استبداد و دیکتاتوری را. در کنوانسیون بین‌المللی حقوق کودک هم به این موارد اشاره شده است. نویسنده کارش همین است که در آثارش از اهمیت فرد، و فرد در کنار جمع، سخن بگوید. اگر حرمتِ فرد در رمان به شکلی دراماتیک مطرح شود و به مرحله ادبیات برسد، خود‌به‌خود مخاطب را به یک فرهیختگی می‌رساند که در مقابل هر حرف غیرمنطقی، روش‌های دیکتاتوری یا در مقابل چپاول کشورش، اعتراض و مقاومت کند. همه اینها کاملا به روش‌های مدنی انجام می‌شود. مگر اینکه بخواهید اعتراض را از ادبیات سیاسی حذف کنید. کما اینکه همین‌طور است؛ هیچ نوع اعتراضی در فرهنگ سیاسی ما به رسمیت شناخته نشده و هرچه هست زیرعنوان «اغتشاش» است. وقتی هر نوع اعتراضِ به حقی در نطفه خفه می‌شود، تعامل هم بین طرفین شکل نمی‌گیرد و نهایتاً به جاهای خوبی ختم نخواهد شد.

در چنین وضعیتی، که سانسور، سرکوب، تورم و تحریم چهار طرف ممکلت را محاصره کرده است، ادبیات کودک و نوجوان، چه آینده‌ای می‌تواند داشته باشد؟ اکبرپور با آوردن مثالی از کتاب‌هایش، که چاپ اول آن ۱۵ هزارتومان بوده و چاپ جدیدش شده ۶۵ هزارتومان، از آینده‌ای ناروشن سخن می‌گوید:

در چنین شرایطی، چه کسی می‌تواند از خوراک و پوشاک و مسکنش بزند و برای بچه‌اش کتاب بخرد؟ این است که آینده تیره و تاری برای ادبیات کودک و نوجوان پیش‌بینی می‌کنم. با این وضعیت و این قیمت‌ها، آرام‌آرام ادبیات کودک از چرخه خارج خواهد شد. چون در همه حوزه‌ها به یک فروپاشی عظیم اجتماعی رسیده‌ایم: روز به روز بدتر از دیروز.

معضل سانسور

بتسابه مهدوی (متولد ۱۳۶۲ از تهران) دو دهه است که در زمینه ادبیات و کودک و نوجوان فعالیت دارد و بیش از ۵۰ کتاب منتشر کرده است. این نویسنده اصلی‌ترین مشکل نویسنده ایرانی را «سانسور» می‌داند. او می‌گوید:

بسیار زیاد مواجه می‌شوم با سانسور و حذف بخش‌های مختلف یک داستان و گنجاندن بعضی مطالب که دلخواه نیست؛ یا باید مطابق با ایدئولوژی‌های حاکم باشد و این اجبارها گاهی کار را سخت و گاهی در نیمه‌راه رهاشده به اتمام می‌رسد. گاهی درمورد کودکان بزهکار و خیابانی یا مناطق محروم دچار مشکل شده‌ام و گفته‌اند حقایق ذکر نشود و... ناگزیر از سوژه صرف‌نظر کرده‌ام یا به اتمام رسانده‌ام، اما به ناشر نسپردم و آن کار هم به کلکسیون داستان‌های چاپ نشده و بایگانی من اضافه شده و این خود معزلی‌ست برای یک نویسنده که سبب بی‌انگیزگی و نومیدی نسبت به ادامه کار می شود.

این نویسنده با اشاره به اینکه در ایران، هیچ نویسنده‌ای نیست که بتواند از طریق فروش کتاب‌هایش زندگی کند، مگر تعداد اندکی، که آن هم به چشم نمی‌آید، می‌گوید:

وضعیت اقتصادی جامعه به گونه‌ای است که باید برای گذران زندگی در حد متوسط  دارای شغل و کسب‌وکاری بود. بعد از ۳۰ سال کار نویسندگی، هنوز از طریق نوشتن کسب درآمد نکرده‌ام، چون حق‌تالیف‌ها بی‌نهایت پایین بوده است.

اعظم مهدوی (متولد ۱۳۶۰- از تبریز) یک دهه است که در حوزه تالیف و ترجمه ادبیات کودک و نوجوان فعالیت می‌کند. از او بیش از ۳۰ کتاب منتشر شده که برخی از آنها برنده جایزه شده است. این نویسنده جوان با بیان اینکه نویسنده ایرانی به هیچ وجه نمی‌تواند روی حق‌التالیف و حق‌الترجمه آثارش حساب کند، می‌گوید:

بعد از ۱۰ سال کار و بیش از ۳۰ کتاب و فروش خوب برخی از کتاب‌هایم هنوز نتوانسته‌ام از این طریق زندگی کنم. زمانی که برای نوشتن و ترجمه یک کتاب می‌گذارید تا به مرحله مجوز و چاپ و فروش  و پرداخت حق‌التالیف برسد، چهارماه تا یک سال زمان می‌برد، و گاهی بیشتر. مثلا کتابی را سه سال پیش نوشته بودم و به ناشر داده بودم، این کتاب در این ماه چاپ شده، برای گرفتن حق‌التالیف هم به من گفته‌اند هشت ماه بعد از چاپ. در این وضعیت چطور می‌توان با فروش کتاب‌هایم زندگی کنم؟ البته فروش ترجمه‌هایم بیشتر بوده تا کتاب‌های تالیفی‌ام. بااین‌حال روی هیچ‌کدام نمی‌شود حساب کرد؛ مگر اینکه با کتاب‌های سفارشی و ناشران دولتی و شبه‌دولتی، بخواهی پول دربیاوری، که من یکی نبودم و نیستم. کار پروژه‌ای کرده‌ام، اما در حوزه محیط‌زیست و بچه‌های پرورشگاهی.

اعظم مهدوی با اشاره به بیانیه جمعی نویسندگان کودک و نوجوان در همراهی با اعتراضات سراسری، می‌گوید نویسنده‌ها در قالب یک جمع یا تشکل، در این شرایط نمی‌توانند کاری کنند، مگر اینکه به طور منفرد کار کنند. این نویسنده و مترجم در این زمینه می‌افزاید:

به عنوان یک فرد می‌توانم روی شاگردان خودم که حدود پنجاه شصت نفر هستند، تاثیر بگذارم. اما به صورت جمعی نمی‌شود در ایران و در این شرایط کاری کرد. چرا جمع نمی‌تواند؟ چون بیشتر نویسندگان ما محافظه‌کار هستند، چه در نوشتن، چه در زندگی سیاسی و اجتماعی، به‌ویژه در روزهای اعتراضات سراسری. از ترس منافع و از دست‌دادن کار، بخش بزرگی از نویسندگان همیشه سکوت می‌کنند. چون ما تا وقتی یک جمع همدل و همفکر و شجاع نباشیم، نمی‌توانیم کاری کنیم. بااین‌حال باید از هر حرکتی حمایت کرد، کما این‌که دو بیانیه نویسندگان کودک و نوجوان تا حدودی تاثیرگذار بود.

اعظم مهدوی آینده ادبیات کودک و نوجوان را تیره و تار می‌بیند و با تاکید بر اینکه در این وضعیت چیزی نمی‌ماند جز یک سری آموزه‌های ایدئولوژیک، دستوری و سفارشی با نویسنده‌هایی که بیشتر در نقش اپراتور هستند، می‌گوید:

در این شرایط، اگر بمانی، ممکن است نومید شوی و نتوانی بنویسی، اگر هم بروی باز ممکن است در مهاجرت کاری نتوانی بکن و اثری قابل چاپ در ایران منتشر کنی. با این اوصاف، کارکردن بسیار سخت است. گاهی فکر می‌کنم شاید به عنوان نویسنده، اگر کتابم  را به انگلیسی بنویسم و در خارج از کشور چاپ شود و ناشر ایرانی کپی‌رایت آن را بخرد و به عنوان اثر ترجمه آن را منتشر کند، شاید بهتر باشد. هم در گرفتن مجوز (چون به کارهای ترجمه راحت‌تر مجوز می‌دهند)، هم تاثیرگذاری آن، هم در فروش.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • اصغر آقا

    سن خانم دکتر بتسابه مهدوی رو درست نوشته اید؟