هَم-تَنی: نمایشگاه انفرادی لاله معمار اردستانی
فرنوش حاتم ــ در آثار لاله معمار اردستانی، اکتشاف بر اختراع پیشی میگیرد، سکوت بر صدا، و اثر هنری بر هنرمند.
بدنِ تاریخمند
بدنهای بدون چهرهی لاله معمار اردستانی متشکل از چند لایهاند. او خطوط و سطوح عموماً سیاه و سفید را با کیفیتهای طراحی متفاوت بر هم مینشاند تا نهایتاً فرمی پدید آورد که گاه به انتزاع (ابسترکسیون) نزدیک میشود و گاه بیشتر به سمت پیکرنمایی (فیگوراسیون) سوق پیدا میکند. محدودیت رنگ مجالی برای بازی میان مثبت و منفی (پر و خالی) فراهم میکند که هنرمند از آن بهخوبی استفاده میکند. اینجا فضای منفی از همان اهمیتی برخوردار است که فضای مثبت. برخی از طراحیهای این مجموعه تداعیکنندهی عکسهای ایکس-ری هستند؛ خطوط منفی پیچوتابخورده در لایههای زیرین پیکرها همچون رگوپیِ «زمان»، رد گذر تاریخ بر بدن را لو میدهند. بهعلاوه، گاه تکرار و حرکت سطوح مثبت و منفی بدنها بر هم خود استعارهای میشود از گذر زمان؛ اگر چرخش فرم لطیف و آراستهی پیکر (پا) حول یک نقطه با تداعی تصویر یک گل، بر رویش، شکفتن و بلوغ تأکید میکند، در اثری دیگر، تکرار بدنهای دِفُرمه و بریدهبریده در لایههای مختلف، با قرارگیری بر هم و پوشاندن تقریباً تمام صفحه، نمایانگر نوعی زوال است: لحظهی پژمردن گل و بازگشت آن به خاک. اما حرکت تنها مختص به عناصرِ موجود در طراحی نیست، بلکه به خود صفحهی طراحی نیز سرایت پیدا میکند؛ هنرمند هنگام پاسپارتوی طراحیها، بهجای وفاداری به شیوهی معمول و سنتی مرکزمحور، صفحات طراحی را از گوشهای از قاب به گوشهی دیگر آن هدایت میکند. و البته با حفظ همین برخورد در چیدمان آثار، حرکت (عبور زمان) به اتاق گالری نیز راه پیدا کرده است.
هنرمند با حفظ تعادل میان انتزاع و پیکرنمایی، از بازنمایی بدن فراتر رفته و به «وجود» میاندیشد. او در بیانیهی نمایشگاه اینطور نوشته است:
آنچه که اینجا گرد هم آمده است، اثر همزیستی با اوست. تجربهای درهمتنیدهشده از دیروز، از کودکی من در دامانِ امن او و امروز سالخودگیاش در دستان من.
مشاهدهی چروکها بر پوست بدن مادر، الهامبخش ترسیم خطوط تاریخ است، خطوطی متخاطی که از پیکر جدا میشوند، رفتار متفاوتی به خود میگیرند و همچون ریسمان درد، گاه در میان التهابِ رنگِ سرخ، در هم پیچوتاب میخورند. گذر زمان بر رنج تن میافزاید. تن سالخورده رفتهرفته در خود جمع میشود، از هیاهوی مرکز دور میشود تا در گوشهای بیاساید.
طراحی: جریان لحظات
بارزترین خصیصهی طراحی موفق قدرت انتقال احساس هنرمند است. طراحی سرراستترین رسانه برای اتصال به روح هنرمند است، آینهای که اساساً قابلیت دروغ گفتن را ندارد. عریانی خطوط و سطوح طراحی، حتی از پسِ لایههایی که بر هم سوار شدهاند، قابلرؤیت است. به این ترتیب، طراحی شاید دموکراتیکترین رسانهی هنری باشد، زیرا کیفیت هر لکهای که بر سطح اثر گذاشته شده به یک اندازه دیدنی و مهم است. لاله معمار اردستانی طراحی قَدَر است چراکه از قابلیتهای رسانهی خود (چاپ مونوتایپ و طراحی روی کاغذ) بهرهبرداری هوشمندانهای میکند.
او با فعال کردن رفتارهایِ متفاوت در خطوط، بافتهای متنوعی خلق میکند که لایهلایه در هم ادغام میشوند. نشستن لایههای متعدد بر هم بر را میتوان استعارهای انگاشت از انباشت تجارب و دورههای مختلف زندگی انسان، و البته تنوع کیفیت خطوط در هر لایه علاوهبر ویژه بودن هر یک از این دورهها، بر ویژه بودن خود لحظهی اجرای طراحی نیز تأکید میکند. به این ترتیب، طراحیهای لاله معمار اردستانی، با تأکید بر کیفیات متفاوت خطوط، نهتنها بازنمایی گذر زمان، بلکه حتی گواه و شاهد آن هستند.
اغلب آثار این نماشگاه بر کاغذ انجام شدهاند اما هنرمند در چند مورد، پارچه را بهعنوان سطح کار برمیگزیند. او با تا زدنهای متعدد بر سطح پارچه، یک اثرگذاری معکوس را دنبال میکند که میتوان آن را عملی فروتنانه تعبیر کرد: حرکتی از سطح خام اثر به سوی طرحی که قرار است بر آن نقش بندد؛ اثر گذاری از/بهوسیلهی خالی بر پر. به این ترتیب، تاخوردگیها چروکهایی را بر بدن طراحیشده مرئی میسازند. در چند اثر کاغذی دیگر، هنرمند از عنصر سومی (به جزکارماده و سطح) برای اثرگذاری بهره میگیرد؛ او با قرار دادن کاغذ بر سطحی دیگر، بافت یکنواخت لایهی زیرین را به کمک ابزار طراحی به لایهی رویی (یعنی سطح اثر) انتقال میدهد.
تنوع میان فیالبداهگی خطوط غیربازنمایانه، رهایی خطوط بازنمایانه و قابلپیشبینی بودن خطوط انتقالیافته از سطح دوم (زیرین)، نمایانگر خلاقیت جستجوگرانهی هنرمند است. او با حذف عناصر تصویری و محدود نگه داشتن کارماده، دامنهی جستجوگری خویش را مرزبندی میکند، جستجویی از نزدیک، در صمیمیت با اثر و مادیت آن.
نظرها
نظری وجود ندارد.