دیدگاه
اوجالان؛ فراخوان صلح با دولت جمهوری ترکیه و انحلال پ ک ک
سمیه کارگر - برای کسانی که خط فکری عبدالله اوجالان را به عنوان یک شخصیت سیاسی تاثیرگذار در خاورمیانه دنبال و در آن کنکاش و پژوهش کرده اند، آخرین تصمیم سیاسی او تعجب آور نبود.

منبع: شاتراستاک

«نامه صلح و ضرورت جامعه دموکراتیکِ»(۱)عبدالله اوجالان، مباحث زیادی را در محافل گوناگون کرد و غیر کرد برانگیخته است. پیش از هرچیز، لازم میدانم تاکید کنم، فارغ از این که چه نظری در مورد این نامه داریم، مبارزه برای آزادی اوجالان(۲) به عنوان رهبر سیاسی برجسته کرد از اسارت دولت ترکیه، ضرورتی سیاسی برای همه روشنفکران مترقی و جنبشهای اجتماعی مردمی است. دولتهای امپریالیستی غرب با «تروریست» خواندنش تلاش کرده اند تا حقوق او را بهعنوان یک زندانی سیاسی و زندانی جنگی لگدمال کرده و صدای مردم کردستان را خفه کنند. چنین جنایتی هرگز نباید تحمل شود.
با این مقدمه، نکتههایی را پیرامون این نامه بر بستر مسائل کلانتر مرتبط با آن طرح میکنم.
فراخوان اوجالان در «نامه صلح و ضرورت جامعه دموکراتیک» منطبق بر خط فکری اوجالان است و نه انحراف از آن
نامه اوجالان، به ویژه فراخوان او به پ ک ک که سلاح بر زمین نهاده و با برگزاری کنگرهای خود را منحل کند، بسیاری از ناظران دور و نزدیک را متعجب و عدهای از جوانان حامی او را سرگشته و حیران کرده است. برخی از اینان، ازسر جانبداری یا به خاطر باورهایشان استدلال میکنند که حتماً این تصمیمگیری درستی است و او «بهتر از همه میداند چه کند». البته شک نیست که اوجالان «بهتر از همه میداند» که نظریهاش چه چیزی را در عمل و بر بستر اوضاع کنونی جهان طلب میکند. اما این واقعه باید مبارزان سیاسی جدی را به فکر وادارد. زیرا خط مشی و سیاستهای فردی مانند اوجالان، تاثیر سیاسی قابل ملاحظه، حداقل در ترکیه و ایران و سوریه دارد. برای کسانی که خط فکری او را به عنوان یک شخصیت سیاسی تاثیرگذار در خاورمیانه دنبال و در آن کنکاش و پژوهش کرده اند، آخرین سیاست اوجالان تعجب آور نبود. فراخوان اوجلان و معنای سیاسی آن امری آنی و یک شبه نبوده بلکه اساسا از بنیان تفکر او نشات میگیرد. در این مورد رجوع کنید به کتاب کم مانند «نقد جهان اوجالان» از انتشارات حزب کمونیست ایران (م.ل.م)(۳) و بسیاری مقالههای دیگر در نشریه «حقیقت» و ماهنامه «آتش» که در وبسایت حزب در دسترس عموم هستند.
فراخوان اوجالان و دست کشیدن از مبارزه مسلحانه است
مسالهای که برای خیلی از مبارزین حامی پ ک ک بهت انگیز بود، فراخوان اوجالان مبنی بر انحلال پ ک ک و سلاح بر زمین گذاشتن است. اما، سلاح برگرفتن و یا بر زمین نهادن، خط و مرز میان مبارزهجویی و تسلیمطلبی سیاسی را تعیین نمیکند. مبارزه مسلحانه میتواند برای محقق کردن انقلاب باشد یا برای به سازش رسیدن با نظم حاکم و شراکت در آن؛ میتواند برای درهم شکستن دولت سرمایهداری حاکم باشد تا راه برای بنای یک نظام اجتماعی از بنیادا متفاوت و نوین باز شود؛ یا میتواند برای یافتن جایی در دولت حاکم باشد. در صد سال گذشته گروههای بسیاری، در آسیا و آمریکای لاتین و آفریقا و مشخصاً در خاورمیانه سلاح در دست گرفته و سلاح بر زمین گذاشته اند؛ اما به دلیل شیوه تفکرشان درنهایت به بیراهه رفته و در چهارچوب افقهای همین سیستم ماندند و مبارزه و آگاهانه یا ناآگاهانه هدفشان در هر حالت به یافتن سهمی در دولت- ملتهای وابسته به همین سیستم سرمایهداری- امپریالیسم محدود ماند و نه سرنگون کردن دولتهای موجود و ساختن نظامهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی سوسیالیستی در بیرون چارچوبهای سیستم سرمایهداری- امپریالیسم حاکم بر جهان. به همین علت، قادر به حل هیچ یک از شرایط ستمگرانهای که علیهاش بلند شده بودند، نشدند. حتا با وجود آنکه در این مسیر، شورشگری تودههای مردم را برانگیخته و به بسیاری از مردم سراسر جهان نیز امید و الهام بخشیده بودند.
با نگاهی به تاریخ مبارزههای مسلحانه در کردستان و فلسطین میتوانیم چنین روندی را مشاهده کنیم. در میان این دو ملت تحت ستم نیز، مبارزههای مسلحانه توسط جریانهای مختلف پیش برده شده است. با وجود تفاوتهای قابل توجه میان جریانهای مسلحانه مختلف، اما به طور کلی در محدوده امتیاز گرفتن در چارچوبههای نظم موجود باقی ماندند. به طور مثال، مبارزه احزاب کردی مدرن، از جمله پ ک ک، بسیار متفاوت از مبارزات شیوخ و فئودالهای قدیم کردستان بوده است. یکی از تفاوتهای بارز را در نقش زنان کرد در مبارزات پ ک ک میتوان دید؛ امری که در فراسوی کردستان هم تاثیرگذار بود و نمونه آن را در سال ۱۴۰۱ در فراگیر شدن شعار «زن زندگی آزادی» در چارگوشه ایران دیدیم و فراموش نباید کرد که مولف اصلی این شعار، شخص اوجالان است. چنین تفاوتی هر چند دارای جنبه مثبت توجه به یک گسل مهم اجتماعی مانند مساله ستم به زن باشد و زنان نقش و حضور گستردهای در آن داشته باشند باز هم نمیتواند باعث تغییر در بنیانها و ماهیت سازشکارانه این تفکر و مبارزه شود.
در فلسطین، به مدت چند دهه مبارزات مسلحانه ضد استعماری سکولار سازمان آزادیبخش فلسطین، نقش مهمی در فعال کردن و سازماندهی مقاومت ضد استعماری مردم فلسطین داشت. اما به علت افق محدود ملی گرایانهاش، در نهایت شانسی به جز قانع شدن به امتیازاتی جزیی تحت فشارهای بینالمللی قدرتهای امپریالیستی مانند آمریکا نداشت و در نهایت، یکی از محصولات منفی شکست آن جنبش، عروج جریان بنیادگرای اسلامی ارتجاعی مانند حماس بود که مبارزه ملی ضد استعماری مردم فلسطین را تبدیل به یک جنگ مذهبی کرد با محتوای روابط اجتماعی منسوخ مانند فرودستی سنتی زن نسبت به مرد. جنبش ملی کردستان عراق بعد از سالها مبارزه مسلحانه، در جریان جنگ اول نیروهای ائتلاف تحت رهبری آمریکا علیه رژیم صدام حسین (۱۹۹۱)، با حمایت آمریکا و بریتانیا، یک حکومت خودمختار در کردستان عراق برقرار کرد. (حکومت اقلیم کردستان عراق در تاریخ ۱۹۹۲ تاسیس شد. این حکومت پس از توافقهای سیاسی و نظامی بین احزاب کرد عراق و دولت مرکزی عراق، به عنوان یک نهاد خودمختار در شمال عراق ایجاد گردید. با تصویب قانون اساسی عراق در سال ۲۰۰۵، اقلیم کردستان به عنوان یک منطقه خودمختار با حقوق مشخص در چارچوب دولت عراق شناخته شد.) در حالی که همان ساختار روابط سیاسی و اقتصادی اجتماعی ستم و استثمار پیشین تحکیم شد و حتا در مواردی مانند گسترش نفوذ دینمداران و پدرسالاری سنتی از رژیم صدام حسین هم پیشی گرفت. «اقلیم کردستان» در بزنگاههایی با جمهوری اسلامی علیه احزاب کردستان ایران که در خاک اقلیم کردستان پایگاه داشتند و نیز با دولت ترکیه در سرکوب نیروهای پ ک ک که در خاک آن بودند و هنوز هستند، همکاری کرده است.
به یک کلام: همواره باید به فراسوی ادعاها و شکل های ظاهری مبارزه گذر کرد و به محتوای سیاسی و اجتماعی اهداف واقعی آن پرداخت و با محک این محتوا، ماهیت و خصلت هر جریان سیاسی را تعیین کرد.
سوسیالیسم «واقعاً موجود»!
یکی از نکتههای مهم پیام اوجالان مربوط به خط مشی گذشته این حزب است. او در این پیام می گوید خط مشی پ ک ک، هنگام تاسیس (پ ک ک در سال ۱۹۷۸ تاسیس شد و جنگ مسلحانه را در سال ۱۹۸۴ شروع کرد) تحت تاثیر «سوسیالیسم واقعی» (عبارت معمول آن، «سوسیالیسم واقعا موجود» است که به شوروی دوران جنگ سرد گفته میشد) شکل گرفت: «پ.ک.ک تحت تاثیر واقعیتهای سنگین قرن و سیستم سوسیالیسم واقعی از نظر نظریه، برنامه، استراتژی و تاکتیکهای اتخاذ شده توسط آن قرار داشت. در دهه ۱۹۹۰، با فروپاشی سوسیالیسم واقعی به دلیل دینامیکهای داخلیاش، کنار گذاشته شدن انکار هویت کرد در کشور و بهبود آزادی بیان، منجر به تضعیف معنایی شالودههای پ.ک.ک و رکود بیش از حد آن شد.»
برای روشن شدن مطلب باید در این جا درنگی کنیم.
با پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و بنای اولین کشور سوسیالیستی تاریخ تحت رهبری کمونیستها، شکافهای بزرگی در بنای سرمایهداری جهانی ایجاد شد. از آن پس، یکی از ویژگیهای صحنه سیاسی دنیا این بود که در بسیاری از مستعمرههای سیستم جهانی سرمایهداری، جریانهای سیاسی علیه استعمارگران به راه افتاد. اینها جریانهای ملیگرا بودند که اغلب تحت رهبری محافلی از ناراضیان زمیندار و بورژوازی بودند (مانند جمهوری مهاباد که در سال ۱۹۴۶ تاسیس شد). اما با کشور سوسیالیستی شوروی احساس اتحاد داشتند. طی دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی و در سالهای «جنگ سرد» در دهه ۱۹۸۰ میلادی، در بسیاری از کشورهای جهان، جریانهای ملیگرا علیه یکی از قدرتهای سرمایهداری امپریالیستی سر بلند کردند که در کشورشان سلطه داشت. اینها برای دست یافتن به «استقلال» و غلبه بر عقب ماندگی اقتصادیشان به «حمایت» شوروی نیاز داشتند. اما شوروی دیگر آن کشور سوسیالیستی سابق نبود. در میانه دهه ۱۹۵۰ میلادی، سوسیالیسم در شوروی واژگون شده و سرمایهداری رجعت کرده بود و در «حمایت» از این جریانهای ملی و استقلال طلب، منافع رشد و توسعه سرمایهداری خود در اقصی نقاط جهان را، در رقابت با سرمایههای امپریالیستی «غربی» دنبال میکرد. این مبارزههای ملی یا استقلالطلبانه، در بسیاری از موارد، به مردم الهام میبخشیدند و آنها را به مبارزات وسیع کشیدند. اما از طرف دیگر، رهبری آنها جریانهایی با افق محدود بورژوایی بودند و چشم امید به «حمایت» شوروی داشتند. برخی از این رهبران با روایتهای مغشوش حتا عناوین «کمونیست» یا «سوسیالیست» به خود میدادند و در واقع از این عناوین برای حقانیت بخشیدن به افق و سیاست بورژواییشان و تحکیم رهبریشان بر مبارزات مردم سود میجستند. شوروی هم با هدف فشار وارد آوردن بر رقبای امپریالیست غربیاش، و بهویژه بر آمریکا و رژیمهای بومی تحت سلطۀ آمریکا، حلی متحد با امپریالیستهای غربی استفاده کرد.(۴) کم نبودند امثال کاسترو (کوبا) و کیم ایل سونگ (کره شمالی) و پل پت (کامبوج)، جلال طالبانی، جنبش «افسران آزاد عرب» و غیره که به نام و ادعای سوسیالیسم، افق ناسیونالیستیشان را پیش میبردند.
اوجالان و پ ک ک نیز بدین گونه تحت تاثیر سوسیال امپریالیسم شوروی بودند. استراتژی اوجالان آن زمان این بود به آن قدرت «سوسیالیسم واقعی» تکیه کند و با حمایت آن مبارزه مسلحانه برای شراکت در قدرت را پیش ببرد و همچنین، با تکیه بر این «سوسیالیسم واقعی» نیروهای جنبش نوین کمونیستی را که توسط ابراهیم کایپاکایا و حزب کمونیست ترکیه (مارکسیست لنینیست) بنیان گذاشته شد و در دهه ۱۹۷۰ میلادی و دهه ۱۹۸۰ میلادی نیروی مهمی در کردستان ترکیه بود، به حاشیه براند.
در نهایت، رقابت خصمانۀ میان دو قدرت سرمایهداری امپریالیستی شوروی و آمریکا (که هر یک ائتلاف های خود را در شکل «بلوک غرب» و «بلوک شرق» نیز داشتند) در دهه ۱۹۸۰ به اوج رسید که موسوم به «جنگ سرد» است. این «جنگ سرد» می توانست به یک جنگ جهان گیر «گرم» و حتا هستهای منتهی شود. اما قبل از رسیدن به آن نقطه، بلوک شوروی فروپاشید و «جنگ سرد» نیز پایان یافت. پایان «جنگ سرد»، پایان یک دوره در ساختارهای سیاسی و اقتصادی نظام سرمایهداری- امپریالیسم جهانی بود.(۵)
با این چرخش بزرگ، سرنوشت بسیاری از نیروهای سیاسی و جنبشهای ملی که چشم امیدشان به شوروی و حمایتهای آن بود، و بِرَندهای خود را در مطابقت با ادعای «سوسیالیستی» بودن شوروی انتخاب میکردند، عوض شد. بسیاری از بین رفتند. از جمله، جریانهای چریکی در آلمان و ایتالیا و فرانسه که از حمایتهای «بلوک شرق» بهویژه آلمان شرقی برخوردار بودند. «تغییر پارادایم» فکری اوجالان و تبدیل پ ک ک از یک جریان مدعی «مارکسیسم لنینیسم» (با تعبیر و روایتی که اوجالان از آن داشت) به حزبی برای تحقق «کنفدرالیسم دموکراتیک» نیز در همین بستر و تحت تاثیر آن رخ داد. آن چرخش و تغییر، اعلام کندن از بلوک شرق شکست خورده و پیوستن به بلوک غرب پیروز بود. این چرخش همراه شد، با مفهومسازیهای نظری جدید از سوی اوجالان که اینبار، به جای «مارکسیسم لنینیسم» حاوی صفتهای «دموکراتیک» بودند: کنفدرالیسم دموکراتیک، ملت دموکراتیک، اسلام دموکراتیک (برای بحث در این سه مورد به فصلهای سوم و پنجم و هفتم از کتاب «نقد جهان اوجالان» رجوع کنید).
دانستن این سیر تحول و فشارهای بینالمللی که آن را شکل دادند مهم است زیرا نقطه چرخشها در سیستم سرمایهداری جهانی کم نیستند و هر تلاطمی، نیروهای سیاسیای را که آرزوهای خود را به مراحم حاکمان این جهان بستهاند، بیرحمانه به این سو و آن سو پرتاب خواهد کرد. باید نگران بود و به جریانهایی مانند پ ک ک و نیروهای کرد روژئاوا در سوریه هشدار داد که سیاست و نیروهای خود را از وابستگی به قدرتهای امپریالیستی و مرتجعین منطقه رها کنند. بازی امپریالیستها و دولتهای منطقه با «کارت کردی» یک بازی به غایت ارتجاعی و ضد انسانی است که یک بار برای همیشه باید آن را برهم زد.
پدیدار شدن ملت و ستم ملی، تحلیل علمی از آن و راه حل انقلاب کمونیستی برای پایان دادن به آن
اوجالان میگوید:
ترکها و کردها در طول بیش از هزار سال تاریخ خود، برای حفظ موجودیتشان و مقاومت در برابر قدرتهای هژمونیک، همواره نوعی اتحاد داوطلبانه را ضروری دانستهاند. اما در دویست سال اخیر، مدرنیته سرمایهداری به دنبال شکستن این اتحاد بوده است. ....
به هم پیوستن مردمان مختلف در گروههای ملی، و تبدیل شدن به ملت کرد و ترک و غیره، پدیدهای متاخر و مربوط به از بین رفتن فئودالیسم و عروج نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی سرمایهداری و رشد و جهانی شدن آن است. متخاصم شدن گروهبندیهای ملی مختلف با یکدیگر، محصول دینامیک ها یا قوای محرکۀ سرمایهداری است که قوه محرکه «گسترش بیاب یا بمیر» آن را به طور موجز بیان میکند. سرمایهداری هم ملتها را به وجود میآورد و هم، رقابت میان ملتها را. این تنشی است که نظام سیاسی سرمایهداری، هرگز نمیتواند حل کند و این تناقض را به شکل تبدیل برخی ملل به ملت ستمگر و برخی دیگر به ملت تحت ستم، «حل» میکند. جز این هم نمیتواند. زیرا در مقیاس جهانی، انباشت سودآور سرمایه متکی بر تقسیم دنیا به ملل سلطهگر امپریالیستی و ملل تحت سلطه است (به اصطلاح، ملتهای «شمال جهانی» و ملتهای «جنوب جهانی»). همین ساختار سلسله مراتبی در درون کشورها، به شکلی دیگر تکرار میشود.
جمهوری ترکیه، در پی شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و تجزیه آن، به عنوان یک کشور تحت سلطه امپریالیسم تاسیس شد (۱۹۲۳). اولین رهبر این کشور، به این علت ملقب به «آتاتورک» یا «پدر ترک» شد که جمهوری ترکیه را بر اساس ملیگرایی ترک و سرکوب هویت و زبان و موجودیت مردم غیر ترک، مانند کردها و ارامنه و غیره استوار کرد. برای اولینبار در تاریخ سیاسی ترکیه، در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، ابراهیم کایپاکایا رهبر حزب کمونیست ترکیه (مارکسیست لنینیست) مولفههایی را که خصلت این دولت را تشکیل می دهند، تئوریزه کرد(۶) و نشان داد که آتاتورك نماينده طبقات فئودال كمپرادور تركيه وابسته به امپرياليسم است و ملی گرایی شوونیستی ترک و ستم ملی بر مردم غیر ترک به ویژه کردها از مختصات وجودی جمهوری ترکیه است.
همین خصلت، شرکت نیروهای کرد در دولت جمهوری ترکیه را مترادف با سیاستی ارتجاعی می کند، زیرا خدمت به تحکیم و تقویت آن است. حتا اگر تحت الفاظی چون احیای «برادری ترک و کرد» باشد. افق اوجالان و تمام نظریهپردازیهایش حول مفاهیمی چون «کنفدرالیسم دموکراتیک» و «ملت دموکراتیک» سازش با این نوع دولت ارتجاعی وابسته به سیستم سرمایهداری امپریالیسم جهانی و تلاش برای ورود به آن است. پروسه صلح یا حتی ورود نیروهای سیاسی نزدیک به پ ک ک مانند «حزب دموکراتیک خلقها» و «حزب دموکراسی و برابری خلقها» به پارلمان ترکیه نه تنها باعث تغییر ماهیت طبقاتی دولت ترکیه نمیشود بلکه بورژوازی اسلامگرای ترکیه و جریان «گرگ های خاکستری» فاشیست که یکی از رهبرانشان «دولت باغچه لی» است را تقویت میکند. تصور کنید تنها در سال گذشته ۴۳۳ زن در ترکیه به دست نزدیکان خود به قتل رسیده اند؛ این قتلها با حمایت و قوانین ارتجاعی اردوغان صورت گرفته است. باید سوال کرد، سیاست اوجلان مبنی بر تقویت ترکیه چه پیامدهایی خواهد داشت؟ این دولت کماکان متعلق به سرمایهداران و ملاکان بزرگ ترکیه و حافظ نظم اقتصادی و اجتماعی سرمایهداری و دیکتاتوری طبقاتیِ این اقلیت کوچک بر اکثریت کارگران و زحمتکشان و زنان و ملتهای تحت ستم این کشور خواهد بود. اوجالان و پ ک ک فارغ از این که شخصا از چه طبقهای آمده اند، از طبقه کارگر یا خرده بورژوا یا بورژوا، اما افق و برنامهشان برای حل مساله ستم ملی کرد، افق و برنامه بورژوازی کرد در ترکیه است و امروز، به این نتیجه رسیده است که منافع طبقاتیاش را در خدمت به دولت جمهوری ترکیه دنبال کند.
اوجالان صحبت از آن میکند که در ترکیه «کنار گذاشته شدن انکار هویت کرد و بهبود آزادی بیان، منجر به تضعیف معنایی شالودههای پ.ک.ک» شده است.
بله این درست است که «انکار هویت کرد»، بهویژه از وقتی که سرمایهداران اسلامگرا به رهبری «حزب عدالت و توسعه» اردوغان وارد دولت شدند، کنار گذاشته شد. دیر زمانی از آن نگذشته که مردم کرد فقط به دلیل صحبت به زبان کردی، زندانی میشدند اما امروز وارد پارلمان شده و حتی پیام اوجالان به زبان کردی از مدیای رسمی ترکیه پخش میشود. اما اینها امتیازاتی است که مردم کرد در شورشها و مبارزات بزرگ یک قرن گذشته به دست آورده اند. هر جا ستم هست، مبارزه هم شکل میگیرد. مبارزات مردم در تداخل با دینامیکهای بزرگتر داخلی و بینالمللی، عوامل بهوجود آورنده وضعیت امروزی مردم کرد در ترکیه هستند. بخشی از بورژوازی کرد با در دست گرفتن رهبری مبارزات مردم کرد تحت ستم ملی و با زور اسلحه میخواهند در ساختار دولت ترکیه سهیم شوند و موفقیتهایی هم در این زمینه به دست آورده اند. دولت ترکیه نیز مانند هر دولت سرمایهداری دیگر، میتواند با بازآرایی خود، شالودههایش را محکم کند. بخشی از این پروسه بازآرایی میتواند ادغام بخشی از بورژوازی کرد و نمایندگان و سخنگویان سیاسیاش در ساختارهای حاکمیت دولت جمهوری ترکیه باشد. دولت ترکیه قبلا نیز همین بازآرایی را با باز کردن درهایش به روی بورژوازی اسلامگرا و در تخطی از اصل لائیسیته دولت جمهوری ترکیه، تجربه کرده است. رژیم حزب «عدالت و توسعه» اردوغان محصول همین بازآرایی است. اکنون، بورژوازی کرد تحت تاثیر جهانیسازی و تغییرات بینالمللی رشد کرده و دولت ترکیه (هر چند شاید با ناخشنودی) برای حفظ انسجاماش، ناچار است تا سهمی از قدرت را به آنان بدهد. اوجالان نیز میخواهد بخشی از جمهوری ترکیه باشد. اما این یک پروسۀ سخت و پر چالش خواهد بود. استراتژی دولت ترکیه برای غلبه بر این چالشها و در عین حال همراه نگاه داشتن پایههای اجتماعی خود که با ناسیونالیسم افراطی ترک منسجم شده اند، ترکیبی از سرکوب نظامی و مذاکره بوده است و استراتژی اوجالان هم در طی این مسیر، ترکیبی بوده است از دست به اسلحه بردن و اسلحه بر زمین گذاشتن.
بشریت بر لبه ایستاده
در دورهای بهسر میبریم که کلیۀ تضادهایی که کارکرد و سوخت و ساز سیستم سرمایهداری امپریالیستی به وجود آورده است، به شدت حاد شده اند: رقابت و جنگهای تجاری و نظامی میان قدرتهای امپریالیستی، حتا بنا به اعتراف سران آنها مانند ترامپ و پوتین میتواند به جنگ هستهای بینجامد؛ رشد سریع فنآوریهای حیرتانگیز و همزمان تبدیل صدها میلیون انسان به بیکار و آواره و گرسنه؛ حرص و رقابت سرمایهها که محیط زیست را شتابان نابود میکند؛ سربلند کردن ارتشهای جهل بنیادگرایی دینی و تبهکاران مواد مخدر که حتا کشورها را فتح کرده اند؛ تشدید بیسابقه زنستیزی و تبدیل جنگهای استعماری به جنگهای نسلکشی آشکار مانند غزه. در چارچوب سیستم سرمایهداری جهانی، هیچ یک از این معضلهای کلان جامعه بشری را نمیتوان حل کرد و هر لحظه بر وخامت آنها افزوده میشود. ترجیع بند تحلیلگران بورژوازی این است که روندی از طرف ترامپ فاشیست در آمریکا به راه افتاده که از درون آن «نظم نوین» بیرون خواهد آمد. اما واقعیت تلخ آن است که هر «نظمی» از درون این روند بیرون آید، حقیقتاً وحشتناکتر از نظم کهنه خواهد بود که پیشاپیش کوهی از درد و رنج بر پیکر بشریت است. مگر این که نیروی انقلاب این روند را برهم بزند. در این اوضاع گرهگاهی، فرصتهای بسیار بزرگ برای برهم زدن میز قمار امپریالیستها و مرتجعین موجود است؛ برای انقلاب کردن در هر کشوری که بتوانیم نیروی انقلابی کافی و تعلیم دیده، به میدان آوریم. درک این مساله کمک میکند تا ببینیم «پروژه صلح» نه تنها یک «فرصت تاریخی» برای کردها نیست بلکه از دست دادن یک فرصت تاریخی برای مبارزه واقعا رهاییبخش است.
حرف اصلی ما با اوجالان و پ ک ک چیست؟
ستم ملی و ستم بر زنان و نابودی محیط زیست و جنگ، در وجود سیستم سرمایهداری تعبیه شده است و برای این که دستگاه دولتیشان نرم و راحت کار کند نیاز به آن دارند. تا زمانی که این سیستم هست، جامعه به زنان و ملل تحت ستم به عنوان کمتر از انسان خواهد نگریست مگر زمانی که هجوم آگاهانه تودهای علیه ریشههای این سیستم آغاز شود و به همان نسبت که این هجوم، منجر به ایجاد شکاف در ساختمان سیستم میشود، روابط نوین و فرهنگ نوین سربلند کرده و رشد خواهد کرد تا این که با ریشهکن کردن کلیت این سیستم و کلیت روابط ستم و استثمارش، یک فصل جدید در حیات اجتماعی انسان به نحوی آغاز شود و پیش رود که مانند تجربههای گذشته با احیای سرمایهداری از بین نرود. اهمیت به وجود آمدن علم کمونیسم توسط مارکس و انگلس در آن بود که برای اولینبار به طور علمی فهمیدیم که معضل جامعه بشری چیست و راه حل این معضل به واقع چیست. با این علم فهمیدیم که نه فقط استثمار و انباشت فقر در یکسو و ثروت در دست عدهای اندک بلکه انواع ستمهای اجتماعی مانند ستم ملی و ستم بر زن، در زیربنای سیستم سرمایهداری است. دولتهای سرمایهداری به طور ادواری میتوانند بخشهای کوچکی از مردم تحت ستم را وارد لایههای بالایی و حکومتی کنند تا در نگاه عامه وجود خود را موجه کنند، اما هرگز نمیتوانند هیچ کدام از ستمهای اجتماعی و بازتولید سلسله مراتبهای طبقاتی و جنسیتی و ملیتی در میان مردم را از پیکر جامعه بزدایند. بنابراین باید این واقعیت را قبول کنیم که ستم ملی، ستم بر مردم اقلیت، ستم بر زن، جنگهای امپریالیستی، اشغالگری ارتشهای متجاوز و غیره را در چارچوب این سیستم نمیتوان حل کرد. علم کمونیسم ثابت کرده است که چرا هیچ یک از این تضادها را نمیتوان در چارچوب ساختارهای سرمایهداری - امپریالیسم حل کرد. به جای تلاش برای وصله پینه کردنِ اینجا و آنجای سیستم سرمایهداری باید برای یک انقلاب واقعی تلاش کرد. درک این مسائل بسیار مهم است و برای درک عمیق آن، به علم نیاز است تا بفهمیم صرفاً نمیتوان حاکمان را «قانع» کرد که تغییر کنند. این خودفریبی و مردم فریبی است.
امروز این سوال در ذهن ها شکل میگیرد که واقعا کدام برنامه و سیاست و عمل میتواند زمینههای یک رهایی واقعی را نه فقط در خاورمیانه و کردستان بلکه کل جهان فراهم کند. چگونه میتوان در زمانی که جهان و نیروهای امپریالیستی غرق در بحران هستند از این فرصت استفاده کرد و برای شکلگیری یک راه متفاوت هر چند دشوار ولی رهائیبخش گام برداشت. این حقیقت حیاتی را نباید فراموش کرد که همان تضادهایی که این ستمها را به مردم دنیا روا داشته پایهی بالقوه برای شکلگیری یک راه حل متفاوت بر مبنای یک درک علمی و کمونیستی بهوجود آورده است.
مبارزه علیه ستمها و خشونتها و بیعدالتیهای وقیحانه این سیستم هر روزه و هر لحظه حیاتی و ضروری است. اما، باید فراتر از این رفت و درک کرد که در سازمان و عملکرد اقتصادی و سیاسی سیستمهای مختلف تضادهای درونی ساختاری هست و انبوه این تضادهای زیربنایی است که سرچشمه تولید بیعدالتیها و خشونتهای وحشتناک هستند. برای حل آنها، نیاز به یک اقتصاد متفاوت، یک ایدئولوژی متفاوت، یک جهانبینی متفاوت و اهداف اجتماعی متفاوت داریم. نیازمند به میدان آمدنِ نیروهای اجتماعی متفاوتی هستیم که این ها را اعمال کنند، نیازمند قدرت دولتی سوسیالیستی هستیم. حتا نه از نوع دولتهای سوسیالیستی که در اوایل قرن بیستم ابتدا در شوروی و بعد در چین برقرار شد. هرچند آنها فصل نوینی در تاریخ بشر باز کردند. اما گامهای ابتدایی در جهت درست بودند و مملو از خطا. همه اینها توسط باب آواکیان طی نیم قرن گذشته بررسی و طرازبندی شده است که در نهایت به تکامل کمونیسم نوین توسط او منجر شده است. تجربه مبارزات کردستان، از جمله مبارزات پ ک ک، بخشی از تلاشهای بشریت است برای پشت سر گذراندن این وضعیت وحشتناک. اینها را باید با به کاربست علم کمونیسم نوین جمعبندی کرد و درسهایش را برای باز کردن راهرهایی واقعی به کار گرفت.
باب آواکیان در انتهای مصاحبه فوریه ۲۰۲۵ خطاب به مردم تحت ستم و استثماری که در این جهان لگدمال شده و به هیچ گرفته میشوند، با صراحت میگوید، کار اصلی سیستم سرمایهداری این است که از شما تا زمانی که سودآور هستید استفاده کند و بعد شما را دور بریزد؛ برای قدرتهای امپریالیستی و دولتهای ارتجاعی امری معمول است که از شما در جنگهایش به عنوان پیاده نظامهای بیارزش برای حفظ امپراتوریاش استفاده کند و سپس شما را مانند تفالهای دور بریزد:
این سیستم افکار شما را شکل می دهد و شما را عادت می دهد که ادعاهایش را باور کنید. ... اما، با معیارهای این سیستم شما ارزشی ندارید. ... اگر راهی برای استثمار سودآور شما پیدا نکنند یا اگر نتوانند از شما به عنوان گوشت دم توپ در جنگهایشان استفاده کنند، برایشان پشیزی نمیارزید و بر حسب معیارهای این سیستم عددی نیستید و تا زمانی که در محدودهها و تنظیمهای مورد قبول سیستم بمانید، هر کاری که انجام دهید در نهایت یک صفر بزرگ خواهد بود. اما ارزش فوق العادهای خواهید داشت اگر از حصارهای این سیستم گسست کنید و ماهیت تبهکارانه و خصلت کاملا منسوخ و دهشتناک آن را تشخیص دهید، و بخشی از نیروهای انقلابی شوید و برای الغای این سیستم به پا خیزید و جای آن یک سیستم بسیار بهتر را به وجود آورید که در آن نه تنها شما بلکه همه کسانی که مثل شما هستند و در نهایت کلیت بشریت، بالاخره و در یک بُعد کاملاً نوین ارزشمند شده و به حساب خواهند آمد.
پانوشت:
- پیام اوجالان با عنوان «نامه صلح و ضرورت جامعه دموکراتیک» در تاریخ ۲۵ فوریه ۲۰۲۵.
- عبدالله اوجالان در فوریه ۱۹۹۹ در یک عملیات تروریستی با همکاری امنیتی چند دولت ترکیه، آمریکا، اسراییل و کنیا از کشور کنیا دزدیده شده و به ترکیه منتقل شد. در سال ۱۹۹۸ سوریه و روسیه و ایتالیا با اخراج وی برای این آدم دزدی زمینهچینی کردند.
- نقد جهان اوجالان عنوان کتابی است که از سوی حزب کمونیست ایران (م ل م) در سال ۱۳۹۵ منتشر شد. به تالیف صلاح قاضیزاده با همکاری امید بهرنگ. موضوع کتاب، بررسی انتقادی جهانبینی و خط سیاسی عبدالله اوجالان است. این بررسی با مطالعه و تحلیل بیش از ۱۵ کتابِ اصلی اوجالان نوشته شده است. مهمترین منبع نقد، مجموعۀ ۵ جلدی اوجالان است با عنوان مانیفست تمدن دمکراتیک که از سال ۲۰۰۹ به بعد انتشار یافت. تاریخچۀ رسمی پ.ک.ک و جزوات و مجلات حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) نیز مورد استفاد قرار گرفته اند. در این وبسایت در دسترس است: cpimlm.org
- به طور مثال برخی گروها در فلسطین مانند پ اف ال پی، در نیکاراگوئه از ساندنیستها، در ال سالوادور از فارابوندومارتی، در آفریقای جنوبی از کنگره ملی آفریقا، در آنگولا از ارتش مپلا و غیره.
- پیمانهای نظامی و امنیتی در مناطق مختلف از بین رفتند که مهمترین آن «پیمان ورشو» بود و پیمان ناتو (یا آتلانتیک شمالی) بزرگتر شد چون کشورهای اروپای شرقی که سابق بر این در «پیمان ورشو» بودند وارد پیمان ناتو شدند. و «گلوبالیزاسیون سرمایهداری» آغاز شد و ساختار سرمایه در جهان دستخوش تغییرات بزرگ شد. که پیامدهای بسیار در رابطه با تغییر در ترکیب طبقاتی کشورهای مختلف، از جمله ترکیه داشت و در این جا مجال پرداختن به آن نیست. در این زمینه رجوع کنید به «یادداشت هایی بر اقتصاد سیاسی» به قلم ریموند لوتا. Notes On Political Economy, Raymond Lotta 1991 Revcom.us
- در سال ۱۹۷۱، ابراهیم کایپاکایا پنج تز مهم خود را به شرح زیر ارائه کرد:یک، ماهیت دولت ترکیه: دولت ترکیه یک دولت نیمهاستعماری و نیمهفئودالی است. به این معنا که ترکیه از نظر ظاهری مستقل است، اما همچنان تحت تأثیر قدرتهای امپریالیستی قرار دارد و دولت وظیفه حفظ منافع طبقه حاکم را دارد، اغلب به قیمت منافع طبقه کارگر و دهقانان.دو، ویژگی انقلاب ترکیه: انقلاب ترکیه باید یک "انقلاب دموکراتیک نوین" باشد برای سرنگون کردن عناصر امپریالیستی و فئودالی جامعه ترکیه و باید تحت رهبری طبقه کارگر و حزب انقلابی این طبقه باشد. اما همچنین شامل اتحاد وسیعی از کارگران، دهقانان و مردم تحت ستم باشد.سه، نقش حزب کمونیست: حزب کمونیست ترکیه (TKP) به یک حزب رفرمیستی است و باید یک حزب انقلابی جای آن ایجاد شود و رهبری طبقه کارگر در مبارزه علیه امپریالیسم و فئودالیسم را بر عهده بگیرد.چهار، مساله ملی: ناسیونالیسم ترک (که توسط نخبگان حاکم ترویج می شود) واپسگرا و برای طبقه کارگر مضر است. ملل تحت ستم از جمله کردها، دارای حق تعیین سرنوشت هستند.پنج، نقش دهقانان: در کشوری نیمهفئودالی مانند ترکیه، دهقانان یک نیروی انقلابی هستند. این تزها در زمان خود جنجالی بودند، به ویژه تأکید بر ماهیت نیمهاستعماری و نیمهفئودالی دولت ترکیه که برخلاف دیدگاههای معمول سایر گروههای چپ در آن زمان بود. ایدههای کایپاکایا تأثیر زیادی بر جنبشهای رادیکال چپ در ترکیه داشت و آثار او همچنان مورد مطالعه کسانی است که به نظریات مارکسیستی و جنبشهای انقلابی علاقهمند هستند. کایپاکایا در سن ۲۳ سالگی زیر شکنجه دولت ترکیه به قتل رسید. در زندان و غلبه جریان ضد کمونیستی در جهان، فضای سیاسی ترکیه نیز دچار افول ضد انقلابی شد.
نظرها
نظری وجود ندارد.