ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بهروز ملکی، جان‌باخته آبان ۹۸: وقتی گلوله خورد، لباس کارگری بر تن داشت

فرزاد صیفی‌کاران ــ بهروز ملکی در مریوان کردستان کارگر رنگ‌کار ساختمان بود. وقتی کشته شد، تنها چهار هزار و خورده‌ای پول در جیب داشت. بهروز پدر دختری خردسال است که هرگز تولدش را ندید.

اولین گلوله به زیر قلبش اصابت می‌کند. همان‌جا روی زمین می‌افتد. از جایش دو سه بار بلند می‌شود و تلو تلو می‌خورد، به مردم می‌گوید: «من تنگی سری [روستایی در اورامان] هستم و به مغازه‌دارها که از فامیل هستند بگویید بهروز تنگی سری را کشتند». بعد دوباره به زمین می‌افتد... وقتی جیب‌های شلوارش را خالی کردند تنها چهار هزار و پانصد تومان و چند عدد نُقل در جیب‌اش بود.

بهروز ملکی ۳۱ ساله در مریوان کارگر رنگ‌کار ساختمان بود. او هنگامی که روز شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ از سر کار باز می‌گشت و کماکان لباس کارگری بر تن داشت، به ضرب گلوله‌ نیروهای امنیتی کشته شد. بهروز را شخصیتی معرفی می‌کنند که از ستم و تبعیض روزمره جاری در ایران، برآشفته و ناراحت بود.

بنا به اطلاعاتی که بهزاد ملکی، برادر بهروز ملکی در اختیار «زمانه» گذاشته است، پیکر این کارگر را دو روز پس از کشته شدن، روز دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱ شب به خانواده تحویل دادند. نیروهای امنیتی از خانواده بهروز ملکی تعهد می‌گیرند که مراسم خاکسپاری بی‌‌سروصدا برگزار شود و نباید در جریان آن شعاری سر داده شود یا اعتراضی صورت بگیرد.

برادر کوچک‌اش بهروز را غسل میت داد و جای گلوله‌ای که به زیر قلب این معترض برخورد کرده بود، مشاهده کرد. او به زمانه می‌گوید که هنگام خاکسپاری اجازه نداد پدر، مادر، همسر و خواهر او جای اصابت گلوله را ببینند، تا آخرین تصویری که از بهروز در ذهن آنها مانده، همان بماند.

پدر و مادر بهروز ملکی بر سر مزار او ــ عکس: زمانه
پدر و مادر بهروز ملکی بر سر مزار او ــ عکس: زمانه

زمانی که جنازه بهروز ملکی را به خانواده تحویل دادند، کالبدشکافی شده بود و خانواده معتقدند به دلیل مشخص بودن علت مرگ او، نیازی به کالبدشکافی بدون اطلاع و رضایت آنها وجود نداشت. بهزاد ملکی می‌گوید: «بدون اطلاع خانواده بهروز را کالبد شکافی کردند، پدر و دایی‌‌ام رفته بودند و پزشک گفته بود می‌توانید شکایت کنید…».

بهزاد ملکی روایت شب مرگ برادرش را چنین تعریف می‌کند:

«بهروز رنگ‌کار ساختمان بود، از سر کار برمی‌گشت و آخرین روز کاری‌اش در منزل دایی‌اش بود. در چهارراه شبرنگ به اعتراضات بر می‌خورد، به خودش جرأت داد و جلوی همه می‌رفت، برای همین از بالای پشت بام یک ساختمان تیرانداژی می‌کنند و اولین گلوله به زیر قلب‌اش اصابت می‌کند. همان‌جا روی زمین می‌افتد. از جایش دو سه بار بلند می‌شود و تلو تلو می‌خورد، به مردم می‌گوید: "من تنگی سری [روستایی در اورامان] هستم و به مغازه‌دارها که از فامیل هستند بگویید بهروز تنگی سری را کشتند". بعد دوباره به زمین می‌افتد. خون‌ریزی شدیدی داشته و حتی فیلم‌اش را دیدم که وقتی بالای سرش می‌روند تمام کرده بود، پیرهن‌اش را بالا می‌دهند و جای گلوله را نشان می‌دهند که تیر به قلبش خورده بود. روی زمین جنازه‌اش را کشیده بودند...»

بهروز ملکی هنگامی که از ناحیه زیر قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود

پس از اینکه بهروز ملکی هدف گلوله قرار می‌گیرد، او را با موتور به بیمارستان انتقال می‌دهند. فرد ناشناسی به خانواده اطلاع می‌دهد که بهروز در بیمارستان است:

«وقتی بهروز تیر می‌خورد و مردم دور او جمع می‌شوند. یک موتورسوار دو ترکه پیکر بهروز را بین خودشان قرار می‌دهد و به بیمارستان می‌برند. مادرمان هم پشت سر هم به موبایل بهروز زنگ می‌زد اما جواب نمی‌داد و نمی‌دانست که او شهید شده است، اما یک بار کسی موبایل را جواب می‌دهد، مادر می‌پرسد موبایل پسر من دست شما چکار می‌کند؟ به او می‌گویند بهروز زخمی شده به بیمارستان بیایید و سپس موبایل را خاموش می‌کند. خانواده این‌گونه از موضوع مطلع شدند. خانواده هیچ‌وقت نفهمید چه کسی موبایل بهروز را جواب داد، ولی اگر آن فرد اطلاع‌رسانی نمی‌کرد شاید هیچ‌وقت خانواده نمی‌توانستند خودشان بهروز را به خاک بسپارند. زمانی که دایی‌مان و یکی از همکارانش به بیمارستان می‌روند، می‌گویند پسری با موی بلند هویت‌اش تشخیص داده نشده و وقتی دایی‌ام جنازه را می‌بیند، تایید می‌کند که بهروز است.»

به گفته بهزاد ملکی، برادرش هنگام مرگ لباس‌های کارگری سر کار تن‌اش بود:

«وقتی جیب‌های شلوارش را خالی کردم تنها چهار هزار و پانصد تومان و چند عدد نُقل در جیب‌اش بود… یک انگشتر هم در دست‌اش بود که وقتی آن را در آوردم رنگ به آن چسبیده بود.»

بهروز ملکی پیش از آنکه به دنیا آمدن دخترش را ببیند، کشته شد. او سال‌ها در انتظار بچه‌دار شدن بود:

«بهروز بعد از ۱۱ سال خدا به او یک کودک داد، همه خوشی‌های عالم در دل‌اش جمع شده بود و می‌گفت من به آرزوی دل‌ام رسیدم… شهید شدن‌اش باعث افتخار برای ما شد، ولی متاسفانه دخترش ۳ ماه پس از مرگ‌اش به دنیا آمد.»

گزارش‌های تحقیقی زمانه درباره اعتراض‌های آبان ۹۸:

خانواده ملکی یک هفته پس از قتل حکومتی او بار دیگر عزادار می‌شود. این بار، مادربزرگ بهروز که خیلی به او علاقه داشت، از دنیا می‌رود:

«مادربزرگم بهروز را خیلی دوست داشت، همیشه می‌گفت با فقر و بدبختی بزرگ شد و هیچ‌وقت نتوانست مرگ او را باور و تحمل کند، به همین خاطر یک هفته بعد از مرگ بهروز او هم دق کرد و درگذشت. ابتدا بستری شد، یک هفته در آی‌سی‌یو بود ولی دوام نیاورد. او هم پیش بهروز رفت و در کنار مزار بهروز به خاک سپر‌ه شد.»

بقیه خانواده نیز از این غم در امان نیستند. پس از قتل حکومتی بهروز، پدرش سکته کرد، مادرش به شدت مریض شد، و بهزاد برادرش ۱۵ ماه افسردگی حاد گرفت و قادر به کار کردن نبود:

«داغی بود بر دلمان… هر گاه مرگ کسی را می‌بینم آن صحنه و حال و هوای آن روز جلوی چشمانم می‌آید و از ته دل آه می‌کشم… خیلی سخت است… درست است که افتخار دارد، شهید شد و سربلندیم، اما خیلی سخت است…»

یک عزیز دیگر بهروز نیز، حیوان خانگی او که راکی نام داشت، پس از کشته‌شدن‌اش جان می‌دهد. بهروز را شخصیتی دوستدار حیوانات، علی‌الخصوص سگ‌ها توصیف می‌کنند. علاقه ویژه او به سگ باعث شده بود که برادرش برای او یک توله هاسکی بخرد:

«بهروز این سگ هاسکی‌ را بزرگ کرد و اسم‌اش را راکی گذاشته بود. راکی خیلی بهروز را دوست داشت. روزی که بهروز شهید شد پدر می‌گفت این سگ حس کر‌ده بود و مدام به دیوار چنگ می‌زد، نهایتا بعد از مراسم سوم بهروز راکی هم تحمل نکرد و مُرد.»

خانواده ملکی به پیگری قتل فرزندشان می‌پردازند. آنها شکایتی به ثبت رسانده‌اند که تاکنون بی‌نتیجه مانده است. در اداره آگاهی از آنها پرسیده شده بود که آیا کسی از بهروز کینه شخصی یا دشمنی نداشته است؟ این پرسش به خشم خانواده دامن زده بود:

«پدرم شاکی شد و گفته بود پسرم را کشته‌اید حالا می‌خواهید بگویید دشمن داشته؟ دارید برای‌اش دشمن می‌تراشید؟ شما خودتان او را کشتید… دادخواهی بهروز همچنان ادامه دارد، به تازگی پدر باز مراجعه کرده بود و گفتند قاتل پسرت پیدا نشد؟ پدر گفته بود من باید از شما این سوال را بپرسم!»

بر اساس گواهی وفات بهروز ملکی که در تاریخ سوم آذر ۱۳۹۸ صادر شده و یک نسخه از آن به دست زمانه رسیده است، علت مرگ «عملکرد وسایل جنگی در خارج از جنگ» عنوان شده است.

گواهی فوت بهروز ملکی ــ عکس: زمانه
گواهی فوت بهروز ملکی ــ عکس: زمانه

در گواهی جواز دفن نیز که در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۹۸ صادر شده است، علت مرگ «آسیب احشاء میانی داخل قفسه سینه»، و «اصابت جسم سخت پرتابه‌ای» عنوان شده است.

جواز دفن بهروز ملکی ــ عکس: زمانه
جواز دفن بهروز ملکی ــ عکس: زمانه

حالا از بهروز یک دختر کوچک به یادگار مانده است. برادر بهروز درباره وضعیت برادرزاده‌اش می‌گوید:

«همه خانواده عاشق دختر بهروز هستند، مواظب‌اش هستیم، ولی هیچ‌ چیز جای محبت پدر را پر نمی‌کند… هر گاه سر مزار بهروز می‌رویم مستقیما سر مزار پدرش می‌رود و سریع آن را پیدا می‌کند، قرار بود نامی دیگری برای دخترش انتخاب کنیم، ولی یک شب به خواب همسرش می‌آید و به او می‌گوید نگذارید چراغ خانه‌ام خاموش بماند، همسرش می‌گوید تو نماندی من هم تنهایی چکار کنم؟ بهروز گفته بود دیگر تنها نیستی دنیا می‌آید… به همین دلیل اسم‌اش را دنیا گذاشتیم.»

روایت داستان زندگی و مرگ بهروز ملکی و دیگر کشته‌شدگان آبان ۹۸، فقط ثبت جنایت‌‌ سرکوب‌ در جمهوری اسلامی نیست بلکه تلاشی برای پاسداشت خاطره‌اش در راستای دادخواهی است.

با گذشت سه سال از اعتراض‌های آبان ۹۸ که به کشته شدن صدها نفر انجامید، هنوز ابعاد مختلف این سرکوب خونین مشخص نیست و مقام‌های جمهوری اسلامی از اعلام دقیق تعداد کشته‌شدگان سر باز می‌زنند.

به گزارش خبرگزاری رویترز در جریان اعتراض‌های آبان ۹۸ حدود هزار و ۵۰۰ نفر کشته شدند و سازمان عفو بین‌الملل تاکنون هویت ۳۲۴ نفر از جان باختگان را تأیید کرده است.

فشارهای امنیتی بر خانواده و بازماندگان جان باخته‌های آبان ۹۸ همچنان ادامه دارد. تعداد زیادی از شهروندان معترض نیز در جریان اعتراض‌های آبان ۹۸ بازداشت شدند که بسیاری از آنها با دریافت احکام سنگین در زندان به سر می‌برند.

سرگذشت تعدادی از جان باخته‌های اعتراض‌های آبان ۹۸ :

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • یسنا

    تهرانیها چرا ساکتن؟این لوس بازیها رو تمام کنید وبه کردستان و بلوچستان بپیوندید

  • کامران

    خیلی دردناک بود،دست شما دردنکنه،روز انتقام نزدیک است