نبض: نمایشگاه عکس نوشین شفیعی
فرنوش حاتم ــ نوشین با دوربین خود به اجسامی با مادیتهای گوناگون نزدیک شده است. فصل مشترک اغلب این مادیتها شکنندگی آنهاست. نزدیکی لحظهی مرگ با زندگی، «نبض» این نمایشگاه است.
عکاس شهری
نوشین شفیعی با استمرار در ثبت تصاویری از شهر، در طی چند سال اخیر بهعنوان عکاس شهری شناخته شده است. او در هر یک از مجموعههای خود، رویکرد یا موضوع مشخصی را برای نزدیک شدن به شهر، و تماشا و ثبت آن اتخاذ میکند. در مجموعههای پیشین، یعنی داج، شهربازی و زهوار (بهترتیب در سالهای ۲۰۱۶، ۲۰۱۸ و ۲۰۲۰)، ردیابی مسئلهی هنرمند، چه بهلحاظ فرمال و چه از حیث موضوع، در تکتک عکسها بهراحتی صورت میگرفت. در مجموعهی اخیر، انتزاع عنوان نمایشگاه و جای خالی بیانیه، به درگیری مخاطب با آثار برای فهم و دریافت انسجامِ میان تصاویر افزوده است.
در مجموعهی «داج» (۲۰۱۶)، اشیاء جداافتاده در شهر توجه عکاس را به خود معطوف کردهاند؛ او بهکمک نور فلاش بر جداافتادگی این اشیاء از فضای شهری (تقابل روشنی سوژه و تیرگی پسزمینه در شب) تآکید کرده تا به شکل استعاری احساس عدمامنیت خود در فضای شهری تهران را نیز در این آثار انعکاس دهد. در مجموعهی «شهربازی» (۲۰۱۸)، هنرمند با کنار گذاشتن کنتراست دراماتیک پیشین و انتخاب ترکیببندیهای غیرمتقارن، تلاش میکند بیانی سرخوشانه را بهکار بندد تا به پیشپاافتادگی زندگی روزمره اشاره کند. و در آخر، در مجموعهی «زهوار» (۲۰۲۰)، هنرمند میکوشد اسکلت شهری را بهنحوی بهتصویر بکشد تا در آستانهی فروپاشی بهنظر برسد. اما در مجموعهی اخیر، هنرمند از خلال رویکردهای متفاوت، به هر آن چیزی نزدیک میشود که آنی از شورِ زندگی در آن درخشیده است؛ نبض زندگی گاه در آغوش، گاه در حرکت مو در باد، گاه در درخشش نور بر خز کت و ... تداعی شده است. عدم تعهد به چارچوب فرمال مشخص برای بازنمایی «نبض» (نسبت به مجموعههای پیشین هنرمند)، بر حس رهایی و آزادی نیز تأکید درست و بهجایی کرده است. بدین ترتیب، میبینیم که هنرمند در چیدمان عکسها نیز، آزادانه و بازیگوشانه عمل میکند. نبض در هر گوشه از گالری با سرعت متفاوتی میزند و زندگی در هر بخش بهگونهای متفاوت جاری است. هنرمند با دستهبندی عکسها در ردیفهایی با فاصله از یکدیگر، خردهروایتهایی ساخته است که خوانش اثر را یکبار در دستهبندی کوچک و بار دیگر در کلیت نمایشگاه ممکن میسازد. در میان این روایتها، بیان سمبولیک عکسهایی که به انتخاب هنرمند در سایز بزرگتری چاپ شدهاند، قدرت بیشتری گرفته و مسیر خوانش را برای مخاطب علامتگذاری میکند.
حضور تنها در شهر: فضا و سیاست
در مجموعهی اخیر نوشین شفیعی، برخلاف مجموعههای شهری پیشین او، شاهد حضور تنهای انسانی یا مجسمههایی هستیم که استعارهای روشن از انساناند. صرفِ حضور بدنها در عکسهای این مجموعه، بُعدِ سیاسی و اجتماعی آنها را پررنگتر کرده است؛ بدنهای پیر و جوان، زنانه و مردانه. داینامیک (تکاپوی) بدنهای مردان جوان روی داربست، رهایی و شادابی بدنهای برهنهی کودکان درحال آبتنی، محبت جاری در تنهای زنانهای که یکدیگر را در آغوش گرفتهاند و ... با بازنمایی ارادهی انسانی در حرکت و تجمع، خوانش سیاسی از این آثار را ممکن میسازند.
از طرف دیگر، حضور مجسمهها (بدنهای بیجان) در تناقض با زندگی جاری در بدنهای انسانی قرار میگیرد. گویی هنرمند با لحنی آیرونیک، درصدد است تا بیم و امید خود نسبت به آزادی و رهایی انسان را بهتصویر کشد. به نظر من، یکی از شاخصترین تصاویر این مجموعه، عکس قطع بزرگی است از مانکنهای برهنهای در ویترین یک مغازه که با بدنی فشرده و درخودجمعشده دستها را پرقدرت از دو سو کشیده و راست کردهاند، گویی آمادهی پرواز و کندن از تنگنای دردآور فعلی باشند. پارادوکس (تضاد) موجود در این عکس (میان بیجانی تن مجسمه و پرواز) قابلتعمیم به کلیت این نمایش است.
مادیتهای گوناگون
نوشین با دوربین خود به اجسامی با مادیتهای گوناگون نزدیک شده است. فصل مشترک اغلب این مادیتها شکنندگی آنهاست. در واقع، نزدیکی لحظهی مرگ با حیات، نبض این نمایشگاه است. حریر پیراهن زنانه، تور دستکش، گچ مجسمه، پلاستیک کشآمدهی بادکنک، تارهای نازک مو و ... همگی وضعیت آزادانهای را بازنمایی میکنند که آیندهی آن به عدم قطعیت گره خورده است؛ نبضی که جنبش آن نماد زندگی است، بهلحظهای ممکن است بازایستد و تمام ...
درست است که هنرمند نیروی زندگی را آبستن مرگ میداند، اما او تصاویری را ثبت میکند که در آنها هنوز زندگی جریان دارد. البته میتوان عدم قطعیت آینده را نه تنها مرتبط با مرگ و نیستی، بلکه منادی امکان تحول دانست. گام معلق لکلک تاکسیدرمیشده اشاره به لحظهای دارد که توقف آن مساوی است با مرگ. دو پرندهی درحال پرواز تاکسیدرمیشده که با نخ نامرئی از سقف آویزان شدهاند بهشکلی پارادوکسیکال جریان زندگی و مرگ را بازنمایی میکنند. حیات تنها در حرکت و جنبش معنا دارد و آریگویی به اکنون تنها با پذیرایی نسبت به آینده با تمام امکانهایش (صعودی یا نزولی) محقق میشود. بدین ترتیب، در خود عمل عکاسی به نیت ثبت نبض و جریان زندگی، تناقضی هست که هنرمند هوشمندانه آن را در قابهای خود نیز عریان کرده است؛ جدا کردن یک لحظه از زندگی یعنی همان مرگ اما هنرمند در چیدمان عکسها بر دیوار کوشیده است تا با چسباندن لحظات به یکدیگر، به آنها جانی دوباره دهد.
نظرها
نظری وجود ندارد.